کلمه جو
صفحه اصلی

اریب


مترادف اریب : بخرد، خردمند، دانا، عاقل، فاضل، فرزانه | کژ، محرف، معوج، منحرف، مورب

متضاد اریب : نادان | راست

فارسی به انگلیسی

bevel, cater-cornered, diagonal, oblique, slant, slantwise, bias, sagacious, shrewd, skew

sagacious, shrewd


diagonal, oblique


bevel, cater-cornered, diagonal, oblique, slant, slantwise


فارسی به عربی

قطر , میل

مترادف و متضاد

thwart (صفت)
کج خلق، اریب، انسداداریب

diagonal (صفت)
مورب، اریب، قطری

oblique (صفت)
منحرف، مورب، غیر مستقیم، مایل، اریب، ضمنی، حاده یا منفرجه

skew (صفت)
منحرف، مورب، اریبی، نامتوازن، اریب

slant (صفت)
سراشیب، اریب

cater-cornered (صفت)
کج، اریب

skewed (صفت)
اریب

sidled (صفت)
اریب

kitty-cornered (صفت)
اریب

کژ، محرف، معوج، منحرف، مورب ≠ راست


بخرد، خردمند، دانا، عاقل، فاضل، فرزانه ≠ نادان


فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) محرف کج منحرف قیقاج . ۲ - ( اسم ) کجی .

ویژگی یک برآوردگر که امید ریاضی آن برابر با مقدار پارامتر مورد برآورد نباشد


فرهنگ معین

( اُ ) [ ع . ] (ص . )۱ - منحرف ، کج . ۲ - کجی .
( اَ ) [ ع . ] (ص . ) خردمند، زیرک ، دانا.

( اَ ) [ ع . ] (ص .) خردمند، زیرک ، دانا.


( اُ ) [ ع . ] (ص .)1 - منحرف ، کج . 2 - کجی .


لغت نامه دهخدا

اریب . [ اَ ] (ع ص ) خردمند. (صراح ) (مهذب الاسماء). بخرد. عاقل . (آنندراج ) (کنز اللغات ). زیرک . دانا. (وطواط) (آنندراج ). اَرِب . ج ، ارباء. (مهذب الاسماء): ادیبی اریب .


اریب. [ اَ ] ( ع ص ) خردمند. ( صراح ) ( مهذب الاسماء ). بخرد. عاقل. ( آنندراج ) ( کنز اللغات ). زیرک. دانا. ( وطواط ) ( آنندراج ). اَرِب. ج ، ارباء. ( مهذب الاسماء ): ادیبی اریب.

اریب. [ اُ ] ( ص ) محرف. ( جهانگیری ) ( برهان ). کج. منحرف. قیقاج ( بترکی ). ( برهان ). اُریف. اریو. ( رشیدی ). وریب و این اریب اصل کلمه مُورب عرب است ، یا هر دو زبان این کلمه را داشته اند و مؤلف غیاث اللغات گوید: این [ کلمه ] اماله وراب است بعد ابدال واو بهمزه :
سر بتاب ازحسد و گفته پر مکر و دروغ
چرب کن مغز و مخر جامه پرکوس و اریب.
ناصرخسرو.
|| ( اِ ) کجی. کج رفتن. ( غیاث ) :
یک قدم چون رُخ ز بالا تا نشیب
یک قدم چون پیل رفته در اریب.
مولوی.

اریب . [ اُ ] (ص ) محرف . (جهانگیری ) (برهان ). کج . منحرف . قیقاج (بترکی ). (برهان ). اُریف . اریو. (رشیدی ). وریب و این اریب اصل کلمه ٔ مُورب عرب است ، یا هر دو زبان این کلمه را داشته اند و مؤلف غیاث اللغات گوید: این [ کلمه ] اماله ٔ وراب است بعد ابدال واو بهمزه :
سر بتاب ازحسد و گفته ٔ پر مکر و دروغ
چرب کن مغز و مخر جامه ٔ پرکوس و اریب .

ناصرخسرو.


|| (اِ) کجی . کج رفتن . (غیاث ) :
یک قدم چون رُخ ز بالا تا نشیب
یک قدم چون پیل رفته در اریب .

مولوی .



فرهنگ عمید

۱. کج، خمیده.
۲. (قید ) به صورت کج: کمد را اریب گذاشته بود.
* بر (به ) اریب: [قدیمی] (قید ) به صورت مایل و کج: یک قدم چون رخ ز بالا تا نشیب / یک قدم چون پیل رفته بر اریب (مولوی: مجمع الفرس: اریب ).
عاقل، خردمند، دانا.

عاقل؛ خردمند؛ دانا.


۱. کج؛ خمیده.
۲. (قید) به‌صورت کج: کمد را اریب گذاشته بود.
⟨ بر (به) اریب: [قدیمی] (قید) به‌صورت مایل و کج: ◻︎ یک قدم چون رخ ز بالا تا نشیب / یک قدم چون پیل رفته بر اریب (مولوی: مجمع‌الفرس: اریب).


دانشنامه عمومی

(گنابادی) اُرِیْب؛ کج و کوله.


فرهنگستان زبان و ادب

{biased} [آمار، ریاضی] ویژگی یک برآوردگر که امید ریاضی آن برابر با مقدار پارامتر مورد برآورد نباشد

گویش مازنی

۱مایل – اریب ۲کج


/erib/ مایل – اریب - کج

جدول کلمات

مورب

پیشنهاد کاربران

مایل

سر کج

کژ، محرف، معوج، منحرف، مورب، کج، دولا، مایل

اُریب:
وُریب:
وریب به ضم اول، به معنای "کج" و" راه کج" است. بعضی از محققان این کلمه را مأخوذ از وِراب عربی، به کسر اول، به معنای" راه انحرافی، را ه کج" می دانند و اُریب را تلفظ عامیانه ی آن در فارسی می پندارند. بعضی دیگر معتقدند که همه ی این کلمات از زبان دیگری" احتمالاً سنسکریت "گرفته شده است. به هر حال هر دو کلمه ی اوریب و وریب به معنای"کجی، ناراستی" و نیز "کج، ناراست" از قدیم در آثار فارسی به کار رفته و هر دو صحیح است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۲٠. )


کلمات دیگر: