کلمه جو
صفحه اصلی

برقی


مترادف برقی : برقکار، سیم کش، منسوب به برق، شتابان، سریع، برق آسا، شتابنده

فارسی به انگلیسی

electric, electro-, mains, power


electric, electro-, mains, power, quick and sudden, foudroyant, [infml.] galloping, like a shot

quick and sudden, foudroyant, [informal] galloping, like a shot


فارسی به عربی

کهربائی

مترادف و متضاد

۱. برقکار، سیمکش
۲. منسوب به برق
۳. شتابان، سریع، برقآسا، شتابنده


electric (صفت)
کهربایی، الکتریکی، برقی، برق دهنده

صفت


برقکار، سیم‌کش


منسوب به برق


شتابان، سریع، برق‌آسا، شتابنده


فرهنگ فارسی

منسوب است به برق بمعنی بره و برقی بیت کبیری است در خوارزم به بخارا خواجه عبدالله برقی از سلسله خواجگان را این نسبت است .

فرهنگ معین

(بَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - مربوط به برق . ۲ - ویژگی آن چه با برق کار می کند. ۳ - برق کار. ۴ - (عا. ) فوری ، سریع .

لغت نامه دهخدا

برقی . [ ب َ قی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به برقة که از اعمال مغرب میباشد. (از انساب سمعانی ).


برقی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به برق در همه معانی. || هر دستگاه که با خود برق بحرکت درآید یا ایجاد حرکت کند چون چرخ برقی و تراموای برقی و اجاق برقی و غیره. || کسی که بکار برق و ساختن آلات و ادوات که منسوب به آن است پردازد. || بسرعت و بشتاب. زود: برقی برو برگرد.
- کفش برقی ؛ قسمی کفش که از ورنی سازند و براق است.
|| قسمی جامه که از آن رویه کفش کنند. ( یادداشت مؤلف ).

برقی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به برق رود و آنرا برقه نیز نامند و آن دهی است به قم. ( الانساب سمعانی ).

برقی. [ ب َ قی ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به برقة که از اعمال مغرب میباشد. ( از انساب سمعانی ).

برقی. [ ب َ قی ی ] ( اِخ ) رجوع به ابوالقاسم شود.

برقی. [ ب َ قی ی ] ( اِخ ) رجوع به ابوبکر شود.

برقی. [ ب َ قی ی ] ( اِخ ) محمدبن خالد برقی قمی ، مکنی به ابوعبداﷲ. از محدثان و از اصحاب حضرت رضا و امام جعفر علیهماالسلام است. بعضی کنیت او را ابوالحسن دانسته اند. ازوست : 1- کتاب العویص. 2- کتاب البقرة. 3- کتاب المحاسن. 4- کتاب الرجال. رجوع به الفهرست ابن الندیم شود.

برقی. [ ب َ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب به بَرَق بمعنی بره ، و برقی بیت کبیری است در خوارزم به بخارا. ( از انساب سمعانی ). خواجه عبداﷲ برقی از سلسله خواجگان را این نسبت است. ( یادداشت مؤلف ).

برقی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به برق رود و آنرا برقه نیز نامند و آن دهی است به قم . (الانساب سمعانی ).


برقی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به برق در همه ٔ معانی . || هر دستگاه که با خود برق بحرکت درآید یا ایجاد حرکت کند چون چرخ برقی و تراموای برقی و اجاق برقی و غیره . || کسی که بکار برق و ساختن آلات و ادوات که منسوب به آن است پردازد. || بسرعت و بشتاب . زود: برقی برو برگرد.
- کفش برقی ؛ قسمی کفش که از ورنی سازند و براق است .
|| قسمی جامه که از آن رویه ٔ کفش کنند. (یادداشت مؤلف ).


برقی . [ ب َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به بَرَق بمعنی بره ، و برقی بیت کبیری است در خوارزم به بخارا. (از انساب سمعانی ). خواجه عبداﷲ برقی از سلسله ٔ خواجگان را این نسبت است . (یادداشت مؤلف ).


برقی . [ ب َ قی ی ] (اِخ ) رجوع به ابوالقاسم شود.


برقی . [ ب َ قی ی ] (اِخ ) رجوع به ابوبکر شود.


برقی . [ ب َ قی ی ] (اِخ ) محمدبن خالد برقی قمی ، مکنی به ابوعبداﷲ. از محدثان و از اصحاب حضرت رضا و امام جعفر علیهماالسلام است . بعضی کنیت او را ابوالحسن دانسته اند. ازوست : 1- کتاب العویص . 2- کتاب البقرة. 3- کتاب المحاسن . 4- کتاب الرجال . رجوع به الفهرست ابن الندیم شود.


دانشنامه عمومی

برقی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
برقی (زابل)
برقی (مشهد)

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] برقی (ابهام زدایی). برقی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • احمد بن محمد برقی، محدّث، مورّخ و مؤلف، امامی قرن سوم• محمد بن خالد برقی، از راویان و مؤلفان امامی مذهب قرن دوم و اوایل قرن سوم• اسماعیل بن احمد برقی، ادیب، شاعر و مؤلف عربی زبان قرن پنجم• خواجه عبدالله برقی، نخستین کس از میان جانشینان منصوبِ خواجه یوسف همدانی (متوفی ۵۵۵) برای تعهّد مرجعیّت روحانی• ابوعلی حسن بن خالد برقی، از راویان موثّق شیعه و از اصحاب امام هادی (علیه السّلام) و صاحب کتاب النوادر
...

[ویکی شیعه] برقی (ابهام زدایی). برقی می تواند اشاره به یکی از عناوین زیر اشاره داشته باشد:

جدول کلمات

الکتریک


کلمات دیگر: