مترادف مجاهده : اهتمام، تلاش، سخت کوشی، کوشش، مجاهدت، کوشیدن
مجاهده
مترادف مجاهده : اهتمام، تلاش، سخت کوشی، کوشش، مجاهدت، کوشیدن
مترادف و متضاد
۱. اهتمام، تلاش، سختکوشی، کوشش، مجاهدت
۲. کوشیدن
فرهنگ فارسی
جمع : مجاهدات .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
یکی از بخت کامران بینی
دیگری را دل از مجاهده ریش.
بستان بی مشاهده دیدن مجاهده ست
و رصد درخت گل بنشانی بجای یار.
|| کارزار در راه خدا و جهاد. ( ناظم الاطباء ). با کافران جنگ کردن. ( غیاث ). || پیکار با نفس اماره :
یک لحظه در مجاهده نفس پای دار
و آنگاه دست بر سر گنج ظفر فکن.
گاه در مجلس مشاهده اند.
طالب لذت مشاهده ایم.
مجاهدة. [ م ُ هََ دَ ] (ع مص ) مجاهدت . مجاهده . با کسی کارزار کردن در راه خدای تعالی . (تاج المصادر بیهقی ). کارزار کردن با دشمنان در راه خدا. جهاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). با کسی کارزار کردن . (ترجمان القرآن ص 86). || کوشش کردن . (ترجمان القرآن ). || (اصطلاح تصوف ) وادار کردن نفس بر مشقتهای جسمانی و مخالفت با هوای نفس در هر حال . (از تعریفات جرجانی ). مجاهدة در نزد صوفیان عبارت است از کارزار کردن با نفس و شیطان ... مجاهدة صدق نیازمندی به سوی خدای تعالی باشد بوسیله ٔ بریدن از هر چه ما سوای اوست ... مجاهدت باز داشتن نفس است از شهوات و بر کندن دل است از آرزوها و شبهات . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به مجاهدت شود. || در شرع پیکار با نفس اماره است با وادار کردن آن بدانچه وی را سخت و ناگوار و در شرع پسندیده است . (از تعریفات جرجانی ).
فرهنگ عمید
مجاهدت#NAME?
دانشنامه عمومی
الصنعانی، محمد بن یحیی بن عبدالله بن احمد، الیمانی. ، (اَلأنَباءَ عَن دُولةَ بَلقِیسَ وَ سَبأَ) ، منشورات دار الیمنیة للنشر والتوزیع، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۴ میلادی به (عربی).
جمعیت آن ( ۸۶ ) نفر ( ۹ خانوار) می باشد.
پیشنهاد کاربران
از فعل های مزید هست
مصدره از باب مفاعلة می آید
( جهد )