کلمه جو
صفحه اصلی

خوش رفتار


مترادف خوش رفتار : خوش سلوک، رئوف، مهربان، نیک رفتار، نیکوکردار ، خوش خرام، خوش سودا

متضاد خوش رفتار : بدرفتار، بدسلوک

فارسی به انگلیسی

genteel, gentle, well-behaved, well-mannered


behaving well walking elegantly


behaving well, walking elegantly, behaving well walking elegantly, genteel, gentle, well-behaved, well-mannered

مترادف و متضاد

خوش‌سلوک، رئوف، مهربان، نیک‌رفتار، نیکوکردار ≠ بدرفتار، بدسلوک


polite (صفت)
خلیق، معقول، خوشخو، خوش رفتار، سر براه، با ادب، مودب، خوش معاشرت، مهذب، با نزاکت، مبادی اداب

affable (صفت)
دلجو، خوش برخورد، مهربان، خوش محضر، خوشخو، خوش رفتار، خوشرو

courteous (صفت)
خوشخو، خوش رفتار، با ادب، مودب، مودبانه، خوش معاشرت

complaisant (صفت)
مهربان، خوشخو، خوش رفتار، با ادب، خوش معاشرت

debonair (صفت)
خوش رفتار، خوش طبع، شاد، مودب

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه نیکو راه رود خوشخرام . ۲ - خوشخوی مهربان .

لغت نامه دهخدا

خوشرفتار. [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ] ( ص مرکب ) خوش رو.آنکه رفتنی زیبا دارد. ( یادداشت مؤلف ). || آنکه خوش معاشرت است. خوش سلوک. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. ویژگی کسی که با مردم به خوش خویی و مهربانی رفتار می کند.
۲. [قدیمی] ویژگی انسان یا حیوانی که که خوب راه می رود، خوش گام.


کلمات دیگر: