کلمه جو
صفحه اصلی

ارگانیسم


مترادف ارگانیسم : اعضا، اندام، پیکره

برابر پارسی : اندامواره

فارسی به انگلیسی

organism

مترادف و متضاد

اعضا، اندام، پیکره


فرهنگ فارسی

مجموع اجزائ یااعضائ که جسم یک موجودراتشکیل بدهند، اندام، پیکر، کالبد
موجودی زنده را تشکیل دهد اندام .

فرهنگ معین

(اُ ) [ فر. ] ( اِ. ) اندام ، مجموع اجزاء تشکیل دهنده موجود زنده .

فرهنگ عمید

مجموع اجزا یا اعضایی که جسم یک موجود زنده را تشکیل می دهد.

دانشنامه آزاد فارسی


فرهنگ فارسی ساره

اندامواره


جدول کلمات

سازواره

پیشنهاد کاربران

ارگانیسم ها: حفظ وضعیت پایدار وثابت ؛ تنظیم میکنند
که تشکیل دهنده اجزا یا اعضایی جسم یک موجود زنده

اَندامگان یا اُرگانیسم به معنای یک سامانهٔ زنده و پیچیده از اعضا است که با تاثیرشان بر یکدیگر، امکان سازگاری با محیط و تضمین بقا و پایداری کل آن موجود زنده ( جاندار ) را فراهم می کنند.
واژه ارگانیسم، از واژهٔ یونانی باستان organon به معنی ابزار یا وسیله اقتباس شده است.

اُرگانیسم. رجوع شود به اندامگان.

هر موجود زنده ا ی را ارگانیسم گویند ک با محیط اطراف خود ارتباط دارد

موجودات زنده که از اندام ساخته شده اند

اعضا، اندام، پیکره، سازواره، اَندامگان، اندامواره


کلمات دیگر: