کلمه جو
صفحه اصلی

برودت


مترادف برودت : خنکی، سردی، سرما ، سردی مزاج

متضاد برودت : حرارت

برابر پارسی : سردی، خنکی، زَم، زم، سرما

فارسی به انگلیسی

cold, coldness, indifference, [fig.] indifference

cold, [fig.] indifference


cold


مترادف و متضاد

خنکی، سردی، سرما ≠ حرارت


۱. خنکی، سردی، سرما ≠ حرارت
۲. سردیمزاج


فرهنگ فارسی

سردشدن، سردی و خنکی
۱- ( مصدر ) سرد شدن خنک شدن . ۲- ( اسم ) سردی خنکی .

فرهنگ معین

(بُ دَ ) [ ع . ] (مص ل . ) سرد شدن ، خنک شدن .

لغت نامه دهخدا

برودت. [ ب ُ دَ ] ( اِمص ) برودة. سردی. ( غیاث ). خنکی. مقابل حرارت. مقابل گرمی :
گفتم که از برودت ایام جای ساخت
گفتا که از حرارت جنبش گزید فر.
ناصرخسرو.
جسم هوا رابوسیلت برودت... فرستاد. ( سندبادنامه ص 2 ). || کدورت و نقار. ( ناظم الاطباء ). سردی. بی مهری. ورجوع به کدورة شود.

برودة. [ ب ُدَ ] ( ع مص ) خنک و سرد گردیدن. ( از منتهی الارب ). سرد شدن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ) ( از اقرب الموارد ).

برودة. [ ب ُ دَ ] ( ع اِمص ) خنکی و سردی. ( منتهی الارب ). سردی. ( دهار ). ضد حرارت. ( از اقرب الموارد ). برودت. ج ، برودات. ( دهار ). و رجوع به برودت شود. || جرجانی گوید کیفیتی است که تفریق بین متشاکلات و جمع بین متخلفات از شأن آنست. ( از تعریفات ).

برودت . [ ب ُ دَ ] (اِمص ) برودة. سردی . (غیاث ). خنکی . مقابل حرارت . مقابل گرمی :
گفتم که از برودت ایام جای ساخت
گفتا که از حرارت جنبش گزید فر.

ناصرخسرو.


جسم هوا رابوسیلت برودت ... فرستاد. (سندبادنامه ص 2). || کدورت و نقار. (ناظم الاطباء). سردی . بی مهری . ورجوع به کدورة شود.

فرهنگ عمید

سرد شدن، سردی، خنکی.

دانشنامه عمومی

سردی، سرما، خنکی.


جدول کلمات

سرما

پیشنهاد کاربران

سرمایش

یخ بستن

خنکی، سردی، سرما، سردی مزاج، زم

سرمای ناگهانی


کلمات دیگر: