مترادف مجالست : آمیزش، مخالطت، معاشرت، همدمی، هم نشینی، معاشرت کردن، هم نشینی کردن، هم نشین بودن، معاشر بودن
برابر پارسی : همنشینی، همدمی
sitting together, companionship
company
آمیزش، مخالطت، معاشرت، همدمی، همنشینی
معاشرت کردن، همنشینی کردن
همنشینبودن، معاشر بودن
۱. آمیزش، مخالطت، معاشرت، همدمی، همنشینی
۲. معاشرت کردن، همنشینی کردن
۳. همنشینبودن، معاشر بودن
مجالست . [ م ُ ل َ / ل ِ س َ ] (ع اِمص ) همنشینی . (غیاث ). همنشینی و معاشرت . (ناظم الاطباء). نشست و برخاست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و من بنده را بر مجالست و دیدار و مذاکرات و گفتار ایشان الفی تازه گشته بود. (کلیله و دمنه ). نادان را از مجالست دانا ... ملال افزاید. (کلیله و دمنه ).به مطالعه ٔ کتب و مجالست اهل ادب پرداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 337). به مجالست و مؤانست و منادمت خویش مخصوص گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). او را در کنف عاطفت و رحمت خویش گرفت و به مجالست و مؤانست و منادمت و منافثت خود اختصاص داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ شعار ص 299). و امروز که جواذب همتم از مجالست آحاد به منافثت اکابر کشید ... نظر از خسایس مراتب امور بر عوالی نهادم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 236). به مجالست و منافثت اهل آن بقعه که شاه رقعه ٔ هفت کشور است تزجیت ایام نامرادی می کردم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 9). زاغ گفت جوانمردا من از سر مخالصتی تمام به مجالست تو رغبت نمودم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 273). باری عزشانه ... پادشاه دین پرور عدل گستر را ... به روی خوب و ... و تبرّک به مجالست ارباب ورع ... ممتاز گردانیده است . (المعجم چ دانشگاه ص 13). خوبرویی که درون صاحبدلان به مجالست او میل کند. (گلستان ). فرش هوس در نوردم و گرد مجالست نگردم . (گلستان ).
- مجالست داشتن ؛ همنشین شدن . همنشینی کردن . همنشینی داشتن : کیست که ... با زنان مجالست دارد ومفتون نگردد. (کلیله و دمنه ).