کلمه جو
صفحه اصلی

برامدگی


مترادف برامدگی : ( برآمدگی ) آماس، باد، تورم، نفخ، ورم، برجستگی

متضاد برامدگی : ( برآمدگی ) فرورفتگی

فارسی به عربی

تل , حافة , زوایة , صدمة , طنف , عجیرة , نتوء , ورم

مترادف و متضاد

eminence (اسم)
بلندی، بزرگی، تعالی، پشته، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه، علی، علو

nook (اسم)
گوشه، بر امدگی، قطعه زمین پیش امده، مامن

projection (اسم)
تجسم، طرح، بر امدگی، نقشه کشی، پرتاب، سده، تصویر، پیش امدگی، نور افکنی، پروژه، افکنش، پیش افکنی، اگراندیسمان

excrescence (اسم)
زائده، بر امدگی، زیادی، رویش ناهنجار

mound (اسم)
خرپشته، پشته، تپه، ماهور، بر امدگی

bulge (اسم)
شکم، صعود، ورم، تحدب، بالارفتگی، بر امدگی

protuberance (اسم)
بادکردگی، بر امدگی، تورم، قلنبگی

protuberancy (اسم)
بادکردگی، بر امدگی، تورم، قلنبگی

granulation (اسم)
دانه، بر امدگی، دانه دانه سازی، دانه دور زخم، گوشت نو بالا وری

bump (اسم)
ضربت، بر امدگی، دست انداز جاده، تکان سخت، تکان ناگهانی، ضربت حاصله دراثر تکان سخت

overhang (اسم)
بر امدگی، تاق نما

knob (اسم)
دسته، دستگیره، برجستگی، بر امدگی، گره، دکمه، قبه

knop (اسم)
لاوک، غنچه، بر امدگی، دکمه، قبه، قلاب نخ

nub (اسم)
قلنبه، تکه، بر امدگی

stigma (اسم)
خال، لک، داغ، بر امدگی، کلاله، لکه ننگ، داغ ننگ

promontory (اسم)
پرتگاه، بر امدگی، دماغه، دماغه بلند

ledge (اسم)
لبه، بر امدگی، طاقچه

burr (اسم)
تیغ، بر امدگی، پوست زبرو خاردارمیوه، گره

tumor (اسم)
خیز، ورم، بر امدگی، غده، دشبل، تومور

convexity (اسم)
تحدب، بر امدگی، حدبه، کوژی

ganglion (اسم)
بر امدگی، گره، غده عصبی، غده لنفاوی

node (اسم)
ورم، اشکال، بر امدگی، گره، دشواری، غده

nodule (اسم)
بر امدگی، کلوخه، عقده، وابستگی به گره، قلنبه کوچک

knurl (اسم)
دانه، تپه، بر امدگی، گره، کنگره، قبه، الت کنگره سازی

eminency (اسم)
بلندی، بزرگی، تعالی، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه

turgescence (اسم)
تکبر، بادکردگی، بر امدگی، اماس، تورم

excrescency (اسم)
بر امدگی، اماس گیاهی یا حیوانی، رویش نانجار نسوج، رشد زائد

ridge (اسم)
مرز، نوک، لبه، بر امدگی، سلسله، سلسله کوه، خط الراس

gibbosity (اسم)
بر امدگی، قوز، پیش امدگی

outgrowth (اسم)
بر امدگی، نتیجه، حاصل، گوشت زیادی، دارای برامدگی

knur (اسم)
بر امدگی، گره درخت

verruca (اسم)
بر امدگی، زگیل، زگیل گوشتی، گندمه

whaleback (اسم)
بر امدگی، هر جسمی شبیه پشت بالن

فرهنگ فارسی

( بر آمدگی ) حالت و چگونگی بر آمده یا بلندی و ارتفاع در جایی یا عضوی .

لغت نامه دهخدا

( برآمدگی ) برآمدگی. [ ب َ م َ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی برآمده. نتو. حدبه. محدب بودگی. برجستگی. || بلندی و ارتفاع در جایی یا عضوی. || آماس. رجوع به برآمدن و برآمد شود.

دانشنامه عمومی

برآمدگی. برآمدگی در زیست بی مهرگان عبارت است از بیرون زدگی بخش هایی از بدن یا دراز شدن طبیعی اندامی از بدن. از دست و پا یا دُم می توان به عنوان برآمدگی در مهره داران یاد کرد. هر اندامی که از چارچوب اصلی بدن بیرون زده باشد به عنوان برآمدگی دانسته می شود. چند مورد از برآمدگی های بدن عبارتند از:
استخوان بندی ضمیمه ای
آب شش، پاهای مخصوص راه رفتن، پاهای مخصوص شنا کردن، اندام های جنسی، بخشی از دم، شاخک و …

فرهنگستان زبان و ادب

برآمدگی
{bulge} [مهندسی بسپار- تایر] نقطۀ ضعیفی در دیوارۀ تایر که در هنگام باد کردن تایر بالا می آید
{ridge} [پزشکی-دندان پزشکی] در کالبدشناسی ، ساختاری برآمده و برجسته

واژه نامه بختیاریکا

( برآمدگی ) تَل؛ رِی
گُندُلی

پیشنهاد کاربران

برآمدگی، تغییر شکل تند بدنه کشتی ( Knuckle ) [اصطلاح دریانوردی] :زاویه تند بدنه کشتی عموما در بالای خط آب

برآمدگی ( Cusp ) [اصطلاح دریانوردی]:شن و ماسه ای که در اثر جریان آب در طول ساحل از آب بالا آمده است .

برامدگی . فرمان

بیرون آمدگی خوبه



کلمات دیگر: