مترادف نگاهداری : حراست، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهداری
نگاهداری
مترادف نگاهداری : حراست، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهداری
فارسی به انگلیسی
retention
فارسی به عربی
اتزان , دعم , عیش , قبضة
مترادف و متضاد
پشت، تقویت، پا، کمک، طرفداری، تایید، پشت گرمی، تکیه گاه، پشتیبانی، متکا، پشت بند، ملاک، تکیه، نگاهداری، اتکاء، پشتیبان زیر برد، زیر بری
نگاهداری
توجه، حفاظت، امانت داری، علوفه، نگاهداری
دوام، مدد معاش، سر سختی، زیست، نگاهداری، معاش، اعاشه، گذران، امرار معاش، وسیله معیشت
توقیف، نگاهداری
وضع، توازن، ثبات، وقار، نگاهداری، وزنه متحرک
نگهداری، نگاهداری، ابقاء، حافظه
حراست، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهداری
فرهنگ فارسی
۱ - محافظت حراست . ۲ - مواظبت .
فرهنگ معین
( ~. ) (حامص . ) ۱ - محافظت ، حراست . ۲ - مواظبت ، توجه دقیق .
لغت نامه دهخدا
نگاه داری. [ ن ِ ] ( حامص مرکب ) محافظت. پاسبانی. ( ناظم الاطباء ). حفظ. حراست. نگه داشت. ( یادداشت مؤلف ). || پرورش. ( ناظم الاطباء ). مواظبت. ( فرهنگ فارسی معین ). مراقبت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نگاه داری کردن و نگه داری کردن شود.
فرهنگ عمید
= نگهداری
نگهداری#NAME?
کلمات دیگر: