مترادف متکلف : پرتکلف، تکلف آمیز، نامطبوع، ثقیل، سخت، شاق، متظاهر
متضاد متکلف : مطبوع، بی تکلف
وانمود کن , ژستو , قيافه گير , پرسش دشوار
شبيه بعيد , بعيد , غير ميسر
پرتکلف، تکلفآمیز ≠ مطبوع، بیتکلف
نامطبوع
ثقیل، سخت، شاق
متظاهر
۱. پرتکلف، تکلفآمیز
۲. نامطبوع
۳. ثقیل، سخت، شاق
۴. متظاهر ≠ مطبوع، بیتکلف
(مُ تَ کَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) آن که کاری را متعهد شود و خود را در رنج و سختی بیندازد، دارای تکلف .
(مُ تَ کَ لَّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آن که کاری را متعهد شود و به رنج و زحمت انجام دهد. 2 - کسی که به رنج و زحمت شعر گوید.
متکلف . [ م ُ ت َ ک َل ْ ل َ ] (ع ص ) آنچه به رنج و زحمت انجام شود. (از فرهنگ فارسی معین ). || آنچه به طبع گران آید، مقابل مطبوع . (از فرهنگ فارسی معین ) : و از فاصله ها یکی در بیشتر طباع خفیف و مطبوع بود یکی ثقیل و متکلف و این قسم را از این سبب ثقیل خواندند. (المعجم چ مدرس چ دانشگاه ، ص 32). || شعر یا نوشته ای که به تکلف گفته شود و به طبع گران آید مقابل مطبوع .شمس قیس آرد: عامه ٔ مردم پندارند که شعر متکلف علی الاطلاق آن باشد که بر وزنی مشکل و از احیف گران گفته باشند. یا کلمات آن بزور بر هم بسته باشد و معانی آن بدشواری فراهم آورده ، و این ظن خطاست از بهر آن که جمله ٔ مصنوعات شعر و مستبدعات نظم که در فصول متقدم برشمردیم و آن را از مستحسنات صنعت نهاد، از قبیل متکلفات اشعار است که جز به امعان نظر و ادمان فکر مثل آن دست ندهد و مانند آن میسر نشود. اما اگر شاعری التزام کند که چند معنی مختلف در شعری اندک بیارد یا چند اسم متغایر در نظمی برشمارد یا خواهد که شعری غریب و نظمی مشکل امتحان طبع خویش را یا افحام یکی از اهل دعوی را بگوید و در ضمن آن چیزی از قلب و تصحیف استعمال کند و حروف عطل یا منقوط لازم دارد، هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد چنانکه نطنزی گفته است ...:
زین جنبش شاه چرخ فرزین رفتار
دورم چو رخ از رخ ز رخ فرخ یار
دل ز اسب طرب پیاده و پیل غمت
شه مات به جان خواسته بر نطع قمار.
چون التزام کرده است که جمله کالای شطرنج در دو بیت بیارد لاجرم چندین رخ بر هم افتاده است . (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 317 - 318).
متکلف . [ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ] (ع ص ) پیش آینده به کاری که افزون باشد از حاجت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، متکلفین :
متکلف به نغمه در قرآن
حق بیازردو خلق را بربود.
سعدی (کلیات چ فروغی مواعظ ص 172). || کسی که کاری رابخود گیرد بی فرمودن کسی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). آن که کاری را متعهد شود و به رنج و زحمت انجام دهد. (از فرهنگ فارسی معین ). || زحمت کشنده . (ناظم الاطباء). آن که رنج برخورد نهد و محنت کش . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). که برنج و زحمت کاری کند یا کوششی نماید در انجام دادن کاری یا ابداع اندیشه ای رجوع به متکاوس شود.