کلمه جو
صفحه اصلی

متکلف


مترادف متکلف : پرتکلف، تکلف آمیز، نامطبوع، ثقیل، سخت، شاق، متظاهر

متضاد متکلف : مطبوع، بی تکلف

فارسی به انگلیسی

ornate, stilted

عربی به فارسی

وانمود کن , ژستو , قيافه گير , پرسش دشوار


شبيه بعيد , بعيد , غير ميسر


مترادف و متضاد

پرتکلف، تکلف‌آمیز ≠ مطبوع، بی‌تکلف


نامطبوع


ثقیل، سخت، شاق


متظاهر


۱. پرتکلف، تکلفآمیز
۲. نامطبوع
۳. ثقیل، سخت، شاق
۴. متظاهر ≠ مطبوع، بیتکلف


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه برنج و زحمت انجام شود. ۲ - آنچه بطبع گران آید مقابل مطبوع : یکی خفیف بود و مطبوع و یکی ثقیل و متکلف . این قسم را ازین سبب ثقیل خواندند . ۳ - شعر یا نوشته ای که بتکلف گفته شود و بطبع گران آید مقابل مطبوع . توضیح عام. مردم پندارند که شعر متکلف علی الاطلاق آن باشد که بر وزنی مشکل و از احیف گران گفته باشند یا کلمات آن بزور بر هم بسته باشد و معانی آن بدشواری فراهم آورده و این ظن خطاست از بهر آنک جمل. مصنوعات شعر و مستبدعات نظم که در فصول متقدم بر شمردیم و آنرا از مستحسنات صنعت نهاد از قبیل متکلفات اشعارست که جز با معان نظر و ادمان فکر مثل آن دست ندهد و مانند آن میسر نشود اما اگر شاعری التزام کند که چند معنی مختلف در شعری اندک بیارد یا چند اسم متغایر در نظمی بر شمارد یا خواهد که شعری غریب و نظمی مشکل امتحان طبع خویش را یا افحام یکی از اهل دعوی را بگوید و در ضمن آن چیزی را قلب و تصحیف استعمال کند و حروف علل یا منقوط لازم دارد هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد چنانک نطنزی گفته است : .. زین جنبش شاه چرخ فرزین رفتار دورم چو رخ از رخ ز رخ فرخ یار . دل ز اسب طرب پیاده و پیل غمت شه مات بجان خواسته بر نطع قمار . چون التزام کرده است که جمله کالای شطرنج در دو بیت بیارد لاجرم چندین رخ بر هم افتاده است ... جمع : متکلفین.

فرهنگ معین

(مُ تَ کَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) آن که کاری را متعهد شود و خود را در رنج و سختی بیندازد، دارای تکلف .
(مُ تَ کَ لَّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آن که کاری را متعهد شود و به رنج و زحمت انجام دهد. ۲ - کسی که به رنج و زحمت شعر گوید.

(مُ تَ کَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) آن که کاری را متعهد شود و خود را در رنج و سختی بیندازد، دارای تکلف .


(مُ تَ کَ لَّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آن که کاری را متعهد شود و به رنج و زحمت انجام دهد. 2 - کسی که به رنج و زحمت شعر گوید.


لغت نامه دهخدا

متکلف. [ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) پیش آینده به کاری که افزون باشد از حاجت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، متکلفین :
متکلف به نغمه در قرآن
حق بیازردو خلق را بربود.
سعدی ( کلیات چ فروغی مواعظ ص 172 ). || کسی که کاری رابخود گیرد بی فرمودن کسی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). آن که کاری را متعهد شود و به رنج و زحمت انجام دهد. ( از فرهنگ فارسی معین ). || زحمت کشنده. ( ناظم الاطباء ). آن که رنج برخورد نهد و محنت کش. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). که برنج و زحمت کاری کند یا کوششی نماید در انجام دادن کاری یا ابداع اندیشه ای رجوع به متکاوس شود.

متکلف. [ م ُ ت َ ک َل ْ ل َ ] ( ع ص ) آنچه به رنج و زحمت انجام شود. ( از فرهنگ فارسی معین ). || آنچه به طبع گران آید، مقابل مطبوع. ( از فرهنگ فارسی معین ) : و از فاصله ها یکی در بیشتر طباع خفیف و مطبوع بود یکی ثقیل و متکلف و این قسم را از این سبب ثقیل خواندند. ( المعجم چ مدرس چ دانشگاه ، ص 32 ). || شعر یا نوشته ای که به تکلف گفته شود و به طبع گران آید مقابل مطبوع.شمس قیس آرد: عامه مردم پندارند که شعر متکلف علی الاطلاق آن باشد که بر وزنی مشکل و از احیف گران گفته باشند. یا کلمات آن بزور بر هم بسته باشد و معانی آن بدشواری فراهم آورده ، و این ظن خطاست از بهر آن که جمله مصنوعات شعر و مستبدعات نظم که در فصول متقدم برشمردیم و آن را از مستحسنات صنعت نهاد، از قبیل متکلفات اشعار است که جز به امعان نظر و ادمان فکر مثل آن دست ندهد و مانند آن میسر نشود. اما اگر شاعری التزام کند که چند معنی مختلف در شعری اندک بیارد یا چند اسم متغایر در نظمی برشمارد یا خواهد که شعری غریب و نظمی مشکل امتحان طبع خویش را یا افحام یکی از اهل دعوی را بگوید و در ضمن آن چیزی از قلب و تصحیف استعمال کند و حروف عطل یا منقوط لازم دارد، هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد چنانکه نطنزی گفته است...:
زین جنبش شاه چرخ فرزین رفتار
دورم چو رخ از رخ ز رخ فرخ یار
دل ز اسب طرب پیاده و پیل غمت
شه مات به جان خواسته بر نطع قمار.
چون التزام کرده است که جمله کالای شطرنج در دو بیت بیارد لاجرم چندین رخ بر هم افتاده است. ( المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 317 - 318 ).

متکلف . [ م ُ ت َ ک َل ْ ل َ ] (ع ص ) آنچه به رنج و زحمت انجام شود. (از فرهنگ فارسی معین ). || آنچه به طبع گران آید، مقابل مطبوع . (از فرهنگ فارسی معین ) : و از فاصله ها یکی در بیشتر طباع خفیف و مطبوع بود یکی ثقیل و متکلف و این قسم را از این سبب ثقیل خواندند. (المعجم چ مدرس چ دانشگاه ، ص 32). || شعر یا نوشته ای که به تکلف گفته شود و به طبع گران آید مقابل مطبوع .شمس قیس آرد: عامه ٔ مردم پندارند که شعر متکلف علی الاطلاق آن باشد که بر وزنی مشکل و از احیف گران گفته باشند. یا کلمات آن بزور بر هم بسته باشد و معانی آن بدشواری فراهم آورده ، و این ظن خطاست از بهر آن که جمله ٔ مصنوعات شعر و مستبدعات نظم که در فصول متقدم برشمردیم و آن را از مستحسنات صنعت نهاد، از قبیل متکلفات اشعار است که جز به امعان نظر و ادمان فکر مثل آن دست ندهد و مانند آن میسر نشود. اما اگر شاعری التزام کند که چند معنی مختلف در شعری اندک بیارد یا چند اسم متغایر در نظمی برشمارد یا خواهد که شعری غریب و نظمی مشکل امتحان طبع خویش را یا افحام یکی از اهل دعوی را بگوید و در ضمن آن چیزی از قلب و تصحیف استعمال کند و حروف عطل یا منقوط لازم دارد، هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد چنانکه نطنزی گفته است ...:
زین جنبش شاه چرخ فرزین رفتار
دورم چو رخ از رخ ز رخ فرخ یار
دل ز اسب طرب پیاده و پیل غمت
شه مات به جان خواسته بر نطع قمار.
چون التزام کرده است که جمله کالای شطرنج در دو بیت بیارد لاجرم چندین رخ بر هم افتاده است . (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 317 - 318).


متکلف . [ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ] (ع ص ) پیش آینده به کاری که افزون باشد از حاجت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، متکلفین :
متکلف به نغمه در قرآن
حق بیازردو خلق را بربود.
سعدی (کلیات چ فروغی مواعظ ص 172). || کسی که کاری رابخود گیرد بی فرمودن کسی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). آن که کاری را متعهد شود و به رنج و زحمت انجام دهد. (از فرهنگ فارسی معین ). || زحمت کشنده . (ناظم الاطباء). آن که رنج برخورد نهد و محنت کش . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). که برنج و زحمت کاری کند یا کوششی نماید در انجام دادن کاری یا ابداع اندیشه ای رجوع به متکاوس شود.


فرهنگ عمید

۱. شاعر یا نویسنده ای که در اثر خود تکلف می کند.
۲. کسی که کاری را بر عهده می گیرد و خود را در رنج و سختی می اندازد.


کلمات دیگر: