مترادف ارمیده : ( آرمیده ) آسوده، خفته، غنوده
ارمیده
مترادف ارمیده : ( آرمیده ) آسوده، خفته، غنوده
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( آرمیده ) ( اسم ) آرام گرفته استراحت کرده آرمیده.
آرمیده آسوده .
آرمیده آسوده .
فرهنگ معین
( آرمیده ) (رَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - خفته ، ۲ - ساکن ، مطمئن .
لغت نامه دهخدا
ارمیده . [ اَ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) مخفف آرمیده .آسوده . مستریح . ساکن . بیحرکت . قرارگرفته . ساکن شده . (برهان ). ارمنده . (جهانگیری ). رجوع به آرمیده شود.
( آرمیده ) آرمیده. [ رَ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) آسوده. مستریح. ساکن. بی حرکت. ساکت. خفته. خوابیده. آرام. آرام گرفته. مقابل جنبان و جنبنده :
از ما رها شدی دگری را رهی شدی
از ما رمیده با دگری آرمیده ای.
بیامد به نزدیک پرده سرای
بجائی غو پاسبانی ندید
جز از آرمیده جهانی ندید.
یکی بین آرمیده در غنا غرق
یکی پویان و سرگشته ز افلاس.
رمیده و آرمیده هر دو در دریا و در هامون.
ارمیده. [ اَ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) مخفف آرمیده.آسوده. مستریح. ساکن. بیحرکت. قرارگرفته. ساکن شده. ( برهان ). ارمنده. ( جهانگیری ). رجوع به آرمیده شود.
از ما رها شدی دگری را رهی شدی
از ما رمیده با دگری آرمیده ای.
شهره آفاق ( از صحاح الفرس ).
ز کارآگهان آنکه بدرهنمای بیامد به نزدیک پرده سرای
بجائی غو پاسبانی ندید
جز از آرمیده جهانی ندید.
فردوسی.
محرّک نخستین ، جنبنده نشاید وزبهر این او را آرمیده کردند... و گروهی جسم نهادند آرمیده بی کرانه. ( التفهیم ).یکی بین آرمیده در غنا غرق
یکی پویان و سرگشته ز افلاس.
سنائی.
صدف حیران بدریا در دوان آهوبصحرا دررمیده و آرمیده هر دو در دریا و در هامون.
سنائی.
- آرمیده خواندن ؛ همواره خواندن. ترتیل.ارمیده. [ اَ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) مخفف آرمیده.آسوده. مستریح. ساکن. بیحرکت. قرارگرفته. ساکن شده. ( برهان ). ارمنده. ( جهانگیری ). رجوع به آرمیده شود.
فرهنگ عمید
( آرمیده ) ۱. آرام گرفته، آسوده.
۲. خفته.
۳. [قدیمی] ساکن.
۴. [قدیمی] آهسته.
۲. خفته.
۳. [قدیمی] ساکن.
۴. [قدیمی] آهسته.
پیشنهاد کاربران
خوابیده
آ ( در زبان پارسی ) : نشانه مخالف کردن
رمیده = فراری، گریزان
آرمیده = آرام، با قرار
رمیده = فراری، گریزان
آرمیده = آرام، با قرار
کلمات دیگر: