کلمه جو
صفحه اصلی

تضلیل


مترادف تضلیل : ضلالت، گمراهی ، گمراه کردن ، به ضلالت نسبت دادن، گمراه دانستن

متضاد تضلیل : هدایت، هدایت کردن

عربی به فارسی

نادرستي , خيانت , عدم امانت


مترادف و متضاد

۱. ضلالت، گمراهی ≠ هدایت
۲. گمراه کردن ≠ هدایت کردن
۳. بهضلالت نسبت دادن، گمراه دانستن


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) گمراه کردن . ۲ - بگمراهی نسبت دادن . ۳ -( سم ) گمراهی ضلالت . جمع : تضلیلات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) گمراه کردن .

لغت نامه دهخدا

تضلیل. [ ت َ ] ( ع مص ) تَضلال. ( اقرب الموارد ). بی راه خواندن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). منسوب کردن کسی را به ضلالت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بیراه گردانیدن. ( دهار ). ضایع گردانیدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). و رجوع به تضلال شود. || گمراهی : الم یجعل کیدهم فی تضلیل. ( قرآن 105 / 2 )؛ آیا نگردانید حیله ایشان را در گمراهی. ( تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 375 ).

فرهنگ عمید

۱. گمراه ساختن: اگر نه امرش، نامی نبود از معروف / اگر نه نهیش، بودند خلق در تضلیل (ایرج میرزا: ۳۵ ).
۲. به ضلالت و گمراهی نسبت دادن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَضْلِیلٍ: گمراهی - پیمودن راهی که به مقصد مورد نظر نرسد
ریشه کلمه:
ضلل (۱۸۹ بار)


کلمات دیگر: