کلمه جو
صفحه اصلی

دیدگاه


مترادف دیدگاه : چشم انداز، فراچشم، مطمح، منظر، نظرگاه

فارسی به انگلیسی

aspect, eye, outlook, point of view, prospect, standpoint, viewpoint, position, slant

aspect, eye, outlook, point of view, position, prospect, slant, standpoint, view, viewpoint


فارسی به عربی

بصر , مراقبة , مشعل

مترادف و متضاد

چشم‌انداز، فراچشم، مطمح، منظر، نظرگاه


sight (اسم)
بینایی، نظر، هدف، منظر، دیدگاه، جلوه، قیافه، چشم، دید، بینش، منظره، تماشا، باصره، قدرت دید، الت نشانه روی

viewpoint (اسم)
نظر، دیدگاه، عقیده، دید، لحاظ، نظریه، نقطه نظر

beacon (اسم)
چراغ دریایی، برج دیدبانی، دیدگاه

point of view (اسم)
دیدگاه، دید، نظریه، نقطه نظر

standpoint (اسم)
دیدگاه، نقطه نظر، نقطه ثابت

peephole (اسم)
روزنه، دیدگاه، درز

look-out (اسم)
مراقبت، دیدگاه، دید، دیده بان، چشم انداز، دور نما، نظریه، عمل پاییدن

peep sight (اسم)
دیدگاه، درجه نشانه روی

فرهنگ فارسی

دیدگاهی که از رهگذر آن رویداد ارائه می‌شود


( اسم ) ۱ - جای پاسبانی دیدبان . ۲ - منظره چشم انداز .

فرهنگ معین

(اِمر. ) ۱ - جای پاسبانی دیدبان . ۲ - منظره ، چشم انداز.

لغت نامه دهخدا

دیدگاه. [ دی دَ / دْ ] ( اِ مرکب ) دیدگه. دیده گاه.دیده. محل دیده بانی. جای نشست دیده بان. ( فرهنگ جهانگیری ). جای پاسبانی دیدبان. محل دیدبان :
یکی دیدبان آمد از دیدگاه
سخن گفت با او ز ایران سپاه.
فردوسی.
سر شاه ترکان از آن دیدگاه
بینداخت باید به پیش سپاه.
فردوسی.
بزاری خروش آمد از دیدگاه
که شد کار گردان ایران تباه.
فردوسی.
خروشی بلند آمد از دیدگاه
بسهراب بنمود کآمد سپاه.
فردوسی.
خروشان و جوشان بدان دیدگاه
که تا گرد بیژن برآمد ز راه.
فردوسی.
بر آن موضع دیدگاهها ساختند که پیوسته دیدبان مسلمان آن طرف نگاه میدارد. ( راحةالصدور راوندی ).
|| چشم. ( یادداشت مؤلف ) :
آن پری و دیو می بیند شبیه
نیست اندر دیدگاه هر دو پیه.
مولوی.
|| منظره. چشم انداز.

فرهنگ عمید

۱. جای نشستن یا ایستادن دیدبان، جای بلند که از بالای آن دیدبانی کنند.
۲. چشم انداز، منظره.

فرهنگستان زبان و ادب

{point of view, POV , standpoint} [سینما و تلویزیون] دیدگاهی که از رهگذر آن رویداد ارائه می شود

واژه نامه بختیاریکا

دِیَه

پیشنهاد کاربران

تئوری، فرضیه

نظر

دید یا نظری که نسبت به چیزی داریم

چشم اندازـ

نوع دیدن


نگرش ، بینش و. .

معانی دیدگاه=چشم انداز . نظر . بینش . عقیده. منظره.
سپاس از شما🙏🏻🙏🏻♥️♥️♥️🌹🌹🌹

گوشه چشم

از دید من، آمیخته واژه ی �گوشه چشم� بسیار باریک تر و دربرگیرنده تر از دیگر برابرهای یاد شده در بالا از آن میان، پیشنهاد شده از سوی کاربران است. آن را می توان بجای �زاویه� و به همان آرش نیز بکار برد؛ مانند:
�از گوشه چشمِ فلسفی . . . � یا
�از کدام گوشه چشم به این جُستار می نگرید؟�

نمونه ای دیگر:
درنمی یابید که �حرکت به سمت آزادی و عدالت�، هنگامی که هم �آزادی� و هم �عدالت� از گوشه چشم طبقات و لایه های گوناگون اجتماعی، تعریف های جداگانه و گاه ناهمتا با یکدیگر دارد، یاوه ای بیش نیست؟

برگرفته از پی نوشتِ نوشتاری در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۱۶ اسپند ماه ۱۳۹۴
http://www. behzadbozorgmehr. com/2016/03/blog - post_24. html

نقطه نظر. . . . عقیده . . . . رای. . . . نظر. . . . . باور. . . . دید. . . .

پنجره دیدار

بینش . . . .


کلمات دیگر: