کلمه جو
صفحه اصلی

متوقف


مترادف متوقف : ایستاده، راکد، معطل، مقید، منوط، موکول، وابسته، تعطیل، توقف کننده

برابر پارسی : ایستاده، بی جنبش، دریک جامانده

فارسی به انگلیسی

halting, staying, stopped, standing still, insolvent, coming to a standstill, who hasceased payment

halting, stopped, coming to a standstill, insolvent, who hasceased payment


مترادف و متضاد

staying (صفت)
متوقف

اسم


ایستاده، راکد


معطل، مقید، منوط، موکول، وابسته


تعطیل


توقف‌کننده


۱. ایستاده، راکد
۲. معطل، مقید، منوط، موکول، وابسته
۳. تعطیل
۴. توقفکننده


فرهنگ فارسی

دریکجامانده، ایستاده، کسی یاچیزی که دریک حالت بماند
( اسم ) ۱ - درنگ کننده توقف کننده . ۲ - در محلی ایستنده جمع : متوقفین .

فرهنگ معین

(مُ تَ وَ قِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) درنگ کننده ، در یک جا ایستاده .

لغت نامه دهخدا

متوقف. [ م ُ ت َ وَق ْ ق ِ ] ( ع ص ) درنگ کننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- متوقف در امری ؛ مردد در آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- متوقف شدن ؛ درنگ کردن. در جائی ایستادن.
- || ( در تداول بازار ) ورشکسته شدن. از عهده پرداخت تعهدات برنیامدن.
- متوقف شدن کار یا کارخانه و جز اینها ؛ تعطیل شدن آن.
- متوقف کردن ؛ بدرنگ واداشتن. در محلی وادار به ایستادن کردن کسی یا چیزی را.
- متوقف کردن کار یا کارخانه و جز اینها ؛ تعطیل کردن آن.
|| ثابت مانده برچیزی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ثابت. ( آنندراج ). ساکن و بی حرکت مانده و ایستاده و ثابت و استوار. ( ناظم الاطباء ). ایستاده. ساکن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || بازایستاده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ).متردد و دو دل و منتظر و نگران. ( ناظم الاطباء ) : و من ضعیف در موقف قصور و تقصیر واقفم و در منزل عجز متوقف و به قلت بضاعت و قصور صناعت معترف. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 16 ). || چشم دارنده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به توقف شود.

فرهنگ عمید

۱. ایستاده، در یک جا مانده.
۲. کسی که بر چیزی درنگ کند، درنگ کننده.
۳. حیران، عاجز، درمانده.

پیشنهاد کاربران

بی حرکت


متوقف کند_به ایستاند


کلمات دیگر: