مترادف نقیصه : کاستی، کمی، علت، عیب، نقص، نقصان
برابر پارسی : کاستی
defect or deficiency, lacuna
flaw
کاستی، کمی
علت، عیب، نقص، نقصان
۱. کاستی، کمی
۲. علت، عیب، نقص، نقصان
نقیصه . [ ن َ ص َ / ص ِ ] (از ع ، اِ) نقیصة. عیب . منقصت . آهو. کم بود. کماسی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نقیصة شود. || بهتان . (ناظم الاطباء).
- نقیصه گفتن ؛ بهتان گفتن . (ناظم الاطباء).
نقیصة. [ ن َ ص َ ] (ع اِ) سخن چینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخن چینی در میان مردم . (ناظم الاطباء). وقیعة. (از اقرب الموارد). || عیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || خوی زشت یا سست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خصلت بد و سست و زشت خوئی . (ناظم الاطباء). خصلة دنیئة و ضعیفة. (از اقرب الموارد). خصلتی پست در آدمی . (یادداشت مؤلف ). ج ، نقائص .
کاست