کلمه جو
صفحه اصلی

تصریح کردن


مترادف تصریح کردن : آشکارگفتن، صریح گفتن، با صراحت گفتن، فاش کردن مطلب ، بالصراحه گفتن

برابر پارسی : روشن ساختن، آشکار ساختن

فارسی به انگلیسی

affirm, condition, declare, provide, specify, asseverate, assert, to stipulate, to specify

to stipulate, to specify


affirm, condition, declare, provide, specify


فارسی به عربی

اشترط , اکد , حدد

مترادف و متضاد

affirm (فعل)
تصدیق کردن، شهادت دادن، بطور قطع گفتن، اظهار کردن، اثبات کردن، تصریح کردن

restate (فعل)
تصریح کردن، باز گفتن، مجددا بیان کردن

clarify (فعل)
تصریح کردن، روشن کردن، توضیح دادن، واضح کردن

explain (فعل)
تصریح کردن، روشن کردن، فهماندن، توضیح دادن، تعبیر کردن، معنی کردن، شرح دادن، با توضیح روشن کردن، مطلبی را فهماندن

reiterate (فعل)
تصریح کردن، تکرار کردن، عادتا تکرار کردن

specify (فعل)
تصریح کردن، معین کردن، تعیین کردن، معلوم کردن، ذکر کردن، مشخص کردن، تیین کردن، مخصوصا نام بردن، جنبه خاصی قائل شدن برای

stipulate (فعل)
تصریح کردن، قرار گذاشتن، پیمان بستن، قید کردن

آشکارگفتن، صریح گفتن، با صراحت گفتن، فاش کردن(مطلب)، بالصراحه گفتن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) آشکارگفتنمطلبی را فاش ساختن .


کلمات دیگر: