کلمه جو
صفحه اصلی

برافروخته


مترادف برافروخته : مشتعل، شعله ور، روشن، خشم آلود، خشمگین، غضبناک، متغیر

فارسی به انگلیسی

ablaze, aflame


ablaze, aflame, aglow, het up

فارسی به عربی

مشتعل

مترادف و متضاد

مشتعل، شعله‌ور، روشن


خشم‌آلود، خشمگین، غضبناک، متغیر


۱. مشتعل، شعلهور، روشن
۲. خشمآلود، خشمگین، غضبناک، متغیر


ablaze (صفت)
مشتعل، درخشان، برافروخته، فروزان، سوزان

bloodshot (صفت)
برافروخته، قرمز، سرخ و ورم کرده، خو نگرفته

madding (صفت)
برافروخته، از کوره در رفته، دیوانه کننده، دیوانه از غضب

het up (صفت)
بر افروخته، تحریک شده

فرهنگ فارسی

روشن شده یا آتش گرفته .

لغت نامه دهخدا

برافروخته. [ ب َ اَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) روشن شده. || مشتعل شده. || آتش گرفته. ( ناظم الاطباء ). || خشمگین شده. || رایج. بارونق :
رونده بدانگه بود کار من
برافروخته تیزبازار من.
فردوسی.
شعرا را بتو بازار برافروخته بود
رفتی و با تو بیکبار برفت آن بازار.
فرخی.
رجوع به برافروختن و افروخته شود.

دانشنامه عمومی

ملتهب، شعله ور شده


پیشنهاد کاربران

ملتهب

روشن کرد

شعله ور


آتشین


کلمات دیگر: