مترادف نغل : محتال، بداصل، حرام زاده، زنازاده
متضاد نغل : اصیل
۱. محتال
۲. بداصل، حرامزاده، زنازاده ≠ اصیل
(نَ غِ یا غُ) (اِ.) گودال ، آغل گوسفند در کوه و صحرا.
(نَ غَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) تباه گردیدن پوست در دباغت . 2 - تباه گردیدن زخم . 3 - بد شدن نیت . 4 - کینه ور گردیدن . 5 - تباهی انداختن میان مردم . 6 - سخن چینی کردن . 7 - (اِمص .) تباهی . 8 - سوء نیت . 9 - کینه وری . 10 - سخن چینی .
(نَ غ ) [ ع . ] (ص .) زنازاده ، پسر زنا.
(نَ) [ ع . ] (ص .) 1 - پوست تباه شده در دباغت . 2 - پسر زنا.
نغل . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) پسر زنا . (منتهی الارب )(آنندراج ). زنازاده که فاسدالنسب است . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نَغِل . (اقرب الموارد) (متن اللغة) (المنجد). نغیل . (متن اللغة). || حیوانی که از اسب و خر تولد کند. (از المنجد). قاطر.
عطار.
رودکی (از فرهنگ اسدی ).
مولوی (از جهانگیری ).
نغل . [ ن َ غ ِ ] (ع ص ، اِ) پسر زنا. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بدنسب . (غیاث اللغات ) (جهانگیری ). زنازاده را گویند بعلت فساد نسبش . (از اقرب الموارد) (از المنجد). نَغل . (اقرب الموارد) (المنجد). تأنیث آن نغلة است . (آنندراج ). || پوست تباه شده در دباغت . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة)(از اقرب الموارد). || فاسد. (المنجد).
عطار (از انجمن آرا).
نغل .[ ن َ غ َ ] (ع مص ) تباه شدن . (از غیاث اللغات ). تباه شدن پوست . (از جهانگیری ). تباه گردیدن پوست در دباغت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). و عفن شدن آن . (از متن اللغة). تباه شدن ادیم . (تاج المصادر بیهقی ). تباه شدن ادیم در پیراستن . (از زوزنی ). فهو نَغِل . (متن اللغة). || تباه گردیدن زخم . || بد شدن نیت . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). کینه ور گردیدن دل . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). کینه ور شدن دل . (از تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (از متن اللغة). || سخن چینی نمودن و تباهی انداختن میان قوم . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). و اسم از آن نغلة است . (از متن اللغة). || افساد و نمیمة بین قوم . (اقرب الموارد) (از المنجد).