کلمه جو
صفحه اصلی

سروقت


مترادف سروقت : سراغ، پرسش، جست وجو، دیدار، مقام، جایگاه

برابر پارسی : به هنگام

فارسی به انگلیسی

timely

مترادف و متضاد

۱. سراغ، پرسش
۲. جستوجو، جستجو
۳. دیدار
۴. مقام، جایگاه


فرهنگ فارسی

یا سر وقت کسی رفتن . به سراغ وی رفتن .

فرهنگ معین

(سَ وَ ) [ فا - ع . ] (اِ. ) ۱ - سراغ ، پرسش ، جستجو. ۲ - جایگاه ، مقام . ،~کسی رفتن به سراغ وی رفتن .

لغت نامه دهخدا

سروقت. [ س َ رِ / س َرْ وَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سراغ. جستجو. پرسش. دیدار. ملاقات :
دو دوست یک نفس از غم کجا برآسودند
که آسمان به سروقتشان دواسبه نتاخت.
سعدی.
بسی نیز بودی که دامن کشان
به سروقت من آمدندی خوشان.
نزاری قهستانی.
جمعی از اوباش اردبیل... به سروقت امیر قطب الدین رسیدند و آواز ناله آن جناب را شنیدند. ( حبیب السیر ج 3 جزء 4 ص 324 ). || سرمنزل. جایگاه. منزل :
به سروقتشان خلق کی ره برند
که چون آب حیوان به ظلمت درند.
سعدی.
برغبت بکش بار هر جاهلی
که افتی به سروقت صاحبدلی.
سعدی.

فرهنگ عمید

۱. سراغ، پرسش، جستجو.
۲. جایگاه، مقام.
* سرْوقت کسی رفتن: [مجاز] به ملاقات او رفتن.

۱. سراغ؛ پرسش؛ جستجو.
۲. جایگاه؛ مقام.
⟨ سرْوقت کسی رفتن: [مجاز] به ملاقات او رفتن.


فرهنگ فارسی ساره

به هنگام


واژه نامه بختیاریکا

بِه گَه


کلمات دیگر: