کلمه جو
صفحه اصلی

دیده بان


مترادف دیده بان : دیدبان، دیده ور، قراول، مراقب، نگهبان، یزک

فارسی به انگلیسی

signal-man, observer, watcher, picket, watch

watch, watcher


فارسی به عربی

کشافة , مراقبة

مترادف و متضاد

scout (اسم)
پیش اهنگ، دیده بان، طلایه دار، مامور اکتشاف

sentinel (اسم)
نگهبان، دیده بان، کشیک، قراول، سرباز محافظ

feeler (اسم)
دیده بان، احساس کننده، سخن استمزاجی

look-out (اسم)
مراقبت، دیدگاه، دید، دیده بان، چشم انداز، دور نما، نظریه، عمل پاییدن

دیدبان، دیده‌ور، قراول، مراقب، نگهبان، یزک


فرهنگ فارسی

دید بان یا دیده بانان عالم سیارات سبع کواکب هفتگانه . یا دیده بان فلک زحل که در فلک هفتم است . یا دیده بان کبود حصار ۱ - زحل . ۲ - هر یک از کواکب هفتگانه .

لغت نامه دهخدا

دیده بان. [ دی دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) ( مرکب از دید + ه + بان ). دیده. دیدبان. بمعنی دیدبان که بعربی ربیئه خوانند. ( برهان ). دیده دار. ( برهان ) ( جهانگیری ). جمع عربی آن دیادبة است فلما ابصرتناالدیادبة خرجوا هرابا. ( معجم البلدان ج 2 ص 194 ).رقیب. راصد. ( یادداشت مؤلف ). عین. ناظر. شیفة. شیفان. وعوع. وعواع. نظیرة، نظورة. دیده بان و نگاهبان لشکر. معنقة؛ جای دیده بان بلند. اعتیان ؛ دیده بان شدن. عین عینان ؛ دیده بان شدن قوم را. ( منتهی الارب ) :
پس از دیده گه دیده بان کرد غو
که ای سرفرازان و گردان نو.
فردوسی.
بدو دیده بان گفت کز دیدگاه
برم آگهی سوی ایران سپاه.
فردوسی.
چنین گفت با دیده بان پهلوان
که بیداردل باش و روشن روان.
فردوسی.
یکی دیده بان بر سر کوه دار
نگهبان روز و ستاره شمار.
فردوسی.
بدو دیده بان گفت از هیچ روی
نبینم همی جنبش و جست و جوی.
فردوسی.
و بر این کوه پاسبان است ودیده بان است که کافر ترک را نگاهدارد. ( حدود العالم ).
تیغ تو مفتاح قلعتها شد اندر گاه فتح
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان .
عسجدی.
دیده بانان که بر کوه بودند ایستاده بیکدیگر تاختند و گفتند سلطان آمد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 618 ). چشم و گوش دیده بانان و جاسوسان دلند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 679 ).
من ایدر بوم روز و شب دیده بان
چو آید شب آتش کنم در زمان.
اسدی.
دژم دیده بان گفت کای بیهشان
چه گوئید ازین اسب و این زین کشان.
اسدی.
سواران او هم بدان دیده گاه
بر دیده بان دیده مانده براه.
اسدی.
بترک و بجوشن ز کابل گروه
یکی دیده بان دید بر تیغ کوه.
اسدی.
این ژرف و قوی چاه را ببینی
گر بر سر تو عقل دیده بان است.
ناصرخسرو.
هر کجا کور دیده بان باشد
لاجرم گرگ سرشبان باشد.
سنایی.
کنگره قلعه اسلام را
نیست به از خامه تو دیده بان.
خاقانی.
منقطع شد کاروان مردمی
دیدهای دیده بان در بسته به.
خاقانی.
زین هفت رصد نیفکنم بار
کانصاف تو دیده بان ببینم.
خاقانی.

دیده بان . [ دی دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فداغ بخش مرکزی شهرستان لار در 90 هزارگزی باختر لار کنار راه فرعی بیرم به لار با 195 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


دیده بان . [ دی دَ / دِ ] (اِ مرکب ) (مرکب از دید + ه + بان ). دیده . دیدبان . بمعنی دیدبان که بعربی ربیئه خوانند. (برهان ). دیده دار. (برهان ) (جهانگیری ). جمع عربی آن دیادبة است فلما ابصرتناالدیادبة خرجوا هرابا. (معجم البلدان ج 2 ص 194).رقیب . راصد. (یادداشت مؤلف ). عین . ناظر. شیفة. شیفان . وعوع . وعواع . نظیرة، نظورة. دیده بان و نگاهبان لشکر. معنقة؛ جای دیده بان بلند. اعتیان ؛ دیده بان شدن . عین عینان ؛ دیده بان شدن قوم را. (منتهی الارب ) :
پس از دیده گه دیده بان کرد غو
که ای سرفرازان و گردان نو.

فردوسی .


بدو دیده بان گفت کز دیدگاه
برم آگهی سوی ایران سپاه .

فردوسی .


چنین گفت با دیده بان پهلوان
که بیداردل باش و روشن روان .

فردوسی .


یکی دیده بان بر سر کوه دار
نگهبان روز و ستاره شمار.

فردوسی .


بدو دیده بان گفت از هیچ روی
نبینم همی جنبش و جست و جوی .

فردوسی .


و بر این کوه پاسبان است ودیده بان است که کافر ترک را نگاهدارد. (حدود العالم ).
تیغ تو مفتاح قلعتها شد اندر گاه فتح
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان .

عسجدی .


دیده بانان که بر کوه بودند ایستاده بیکدیگر تاختند و گفتند سلطان آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 618). چشم و گوش دیده بانان و جاسوسان دلند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 679).
من ایدر بوم روز و شب دیده بان
چو آید شب آتش کنم در زمان .

اسدی .


دژم دیده بان گفت کای بیهشان
چه گوئید ازین اسب و این زین کشان .

اسدی .


سواران او هم بدان دیده گاه
بر دیده بان دیده مانده براه .

اسدی .


بترک و بجوشن ز کابل گروه
یکی دیده بان دید بر تیغ کوه .

اسدی .


این ژرف و قوی چاه را ببینی
گر بر سر تو عقل دیده بان است .

ناصرخسرو.


هر کجا کور دیده بان باشد
لاجرم گرگ سرشبان باشد.

سنایی .


کنگره ٔ قلعه ٔ اسلام را
نیست به از خامه ٔ تو دیده بان .

خاقانی .


منقطع شد کاروان مردمی
دیدهای دیده بان در بسته به .

خاقانی .


زین هفت رصد نیفکنم بار
کانصاف تو دیده بان ببینم .

خاقانی .


سنگریزه ٔ کوه رحمت بوده اند از بهر کحل
دیده بانانی که عرش از کوه لبنان دیده اند.

خاقانی .


ز هرنوک مژه کرده سنانی
بر او از خون نشانده دیده بانی .

نظامی .


چو شد رایات شاه زنگ منکوس
بر آمددیده بان قلعه ٔ روس .

نظامی .


چو مویش دیده بان بر عارض افکند
جوانی را ز دیده موی برکند.

نظامی .


و گفت چهل سال دیده بان دل بودم چون بنگرستم زنار مشرکی بر میان دل دیدم . (تذکرةالاولیاء عطار).و گفت چهل سال دیده بان دل بودم چون نگاه کردم بندگی و خداوندی هر دو از حق دیدم . (تذکرةالاولیاء عطار).
سنگ سرمه چونکه شد در دیدگان
سنگ بینایی شد اینجا دیده بان .

مولوی .


- دیده بانان عالم ؛ کنایه از هفت کوکب است که زحل و مشتری و مریخ و آفتاب و زهره و عطارد و ماه باشد. (برهان ) (آنندراج ).
- دیده بانان بام عالم ؛ دیده بانان عالم :
دیده بانان بام عالم را
پرده ها بر بصر ندوخته اند.

خاقانی .


و رجوع به دیده بانان عالم شود.
- دیده بان فلک ؛ کنایه از کوکب زحل است . (برهان ) (آنندراج ).
- دیده بان کبود حصار ؛ کنایه از زحل است . (برهان ) (آنندراج ).
- || هریک از کواکب سبعه ٔ سیاره . (برهان ) (آنندراج ):
دیده بانان این کبود حصار
روز کورند یا اولوالابصار.

خاقانی .


|| کنایه از جاسوس پس لفظ دیده اینجا بمعنی نگاه باشد ومیتواند دیدبان و دیددار بدون ها بوده در اینصورت حاصل مصدر خواهد بود و کلمه ما بعد برای افاده ٔ نسبت یا مرکب بمعنی حافظ و نگهبان . (آنندراج ) (بهار عجم ).رجوع به دیدبان شود.

دیده بان . [ دی دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان مرند که دارای 420 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

= دیدبان

دیدبان#NAME?


دانشنامه عمومی

دیده بان٬ می تواند به موارد زیر اشاره داشته باشد:
دیده بان، کسی است که وظیفه تهیه گزارشهای به هنگام وضعیت جوی و مخابره آن به مرکز هواشناسی را بر عهده دارد.
دیده بان، کسی است که وظیفه پاییدن محیط اطراف و گزارش کردن آن به ناخدا دارد
دیده بان، فیلمی به کارگردانی و نویسندگی ابراهیم حاتمی کیا ساخته سال ۱۳۶۷
دیده بان، روستایی از توابع شهرستان لارستان
دیده بان، یکی از روستاهای شهرستان مرند

دیده بان (دریانوردی). دیده بان، در کشتی، کسی است که وظیفه پاییدن محیط اطراف و گزارش کردن آن به ناخدا را داراست. در دریانوردی سنتی خلیج فارس به این فرد «پنجری» می گفتند.

دیده بان (فیلم). دیده بان فیلمی به کارگردانی و نویسندگی ابراهیم حاتمی کیا ساخته سال ۱۳۶۷ است. این فیلم در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۶۸ در سینماهای ایران اکران شده است.
برنده جایزه ویژه هیأت داوران بهترین کارگردانی در هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر - ۱۳۶۷
برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم دوم (بخش فیلم های اول و دوم) در هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر - ۱۳۶۷
محسن مخملباف تدوین کننده این فیلم است.
ارتباط خط کمین با نیروهای خودی توسط دشمن قطع شده و احتمال سقوط منطقه بسیار زیاد است. مقابله و مقاومت نیروها در مقابل دشمن نیازمند حضور دیده بان جهت هدایت آتش سنگین است. عارفی برای پیوستن به خط کمین و دیده بانی باید از مسیری عبور کند که زیر آتش شدید دشمن عراقی قرار دارد.

دیده بان (لارستان). (دیده بان) نام یکی از روستاهای جنوب استان فارس است که در بخش صحرای باغ از توابع شهرستان لارستان واقع شده است.
جمعیت دیده بان بر اساس آخرین سرشماری در سال ۱۳۸۵ حدود۱۶۲۰ نفر می باشد.
وضعیت طبیعی روستای دیده بان در جنوب غربی دشت صحرای باغ در دامنه شمالی ارتفاعات بهاش قرار دارد. این دشت بر اثر چین خوردگی زاگرس ایجاد شده. است ارتفاعات اطراف دشت متشکل از سنگ های آهکی می باشد و در حاشیه ارتفاعات مذکور گچ مشاهده می شود و سطح و سیعی را به خود اختصاص داده اند که به دلیل دانه ریز بودن و ماسه سنگی و کنگو که به همدیگر پیوسته هستند از نفوذ پذیری مناسبی برخوردار بوده است.
وجود ثار بجا مانده ار سدهای قدیمی در اطراف روستا خود نشانه این است که در گذشته های دور فراوانی و آبادانی طبیعی بسیار زیادی در این ناحیه وجود داشته است.

دیده بان (مرند). دیده بان یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان میشاب شمالی بخش مرکزی شهرستان مرند واقع شده است.

دیده بان (هواشناسی). کارشناس همدیدی در امور هواشناسی شخصی را گویند که مسئولیت مشاهده دقیق، اندازه گیری سریع، جمع آوری و ثبت به موقع و ارسال به هنگام داده ها و اطلاعات اولیه پارامترهای هواشناسی و پدیده های مختلف جوی به مرکز هواشناسی را برعهده دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: دیدبان، به معنای نگهبان و مراقب) اصطلاحی نظامی، اطلاق شده به شخصی که در نقطه ای ثابت و نسبتاً امن، پنهان از چشم دشمن و مسلط بر منطقه ای جنگی، حرکات و فعالیت های دشمن را با چشم مسلح (دوربین) یا غیر مسلح زیر نظر می گیرد و با استفاده از علایم رمزی فیزیکی یا رادیویی، مرکز فرماندهی خودی را در جریان وقایع طرف متخاصم قرار می دهد. تخمین فاصلۀ دشمن از نیروهای خودی، تعداد نیروها و اسلحه و ادوات جنگی دشمن، تعیین زاویه و گِرا برای مقابله با خصم، و زیر آتش گرفتن دشمن از طرف نیروهای خودی، از وظایف دیده بان است. دیده ور، برخلاف دیده بان، ثابت نیست و ضمن حرکت، منطقۀ جنگی و امکانات حریف را شناسایی می کند و به اطلاع مرکز فرماندهی نیروی خودی می رساند و پس از انجام مأموریت به یگان خود بازمی گردد.

پیشنهاد کاربران

نیازمند به دیده شدن

سلام دیده بان به عبارتی میشود گفت یعنی هدف دهنده . ناظر مستقیم. ناظر مقیم. پیش قراول.


کلمات دیگر: