کلمه جو
صفحه اصلی

سرکوب


مترادف سرکوب : اختناق، قلع وقمع، مضمحل، منکوب، ضربه، ضربت، لطمه، گوشمال

فارسی به انگلیسی

suppression, twit


مترادف و متضاد

اختناق، قلع‌وقمع، مضمحل، منکوب


ضربه، ضربت، لطمه


گوشمال


۱. اختناق، قلعوقمع، مضمحل، منکوب
۲. ضربه، ضربت، لطمه
۳. گوشمال


فرهنگ فارسی

سرکوبنده، جای بلندمانندبرج وبارویاتپه وکوه
۱ - بلندیی که بر قلعه ها و خانه ها مشرف باشد . ۲ - سرکوبی سرکوب زدن . ۳ - طعنه سرزنش سرکوفت . ۴ - ( صفت ) حریف قوی ( در جنگ کشتی و غیره ) . ۵ - ضابط .
سر کوب . سیر کوب . سر کو .

تلاش آگاهانه برای کنار نهادن افکار و تجارب ناخوشایند از حیطۀ خودآگاهی


فرهنگ معین

(سَ ) (اِمر. ) ۱ - جای بلند مانند: قلعه ، برج . ۲ - سرزنش ، طعنه .

لغت نامه دهخدا

سرکوب. [ س َ ] ( اِمص مرکب ) طعنه و سرزنش. ( برهان ) ( غیاث ) ( آنندراج ) :
ایا چون کیمیا داروی دردم
ز سرکوب تو چون زردی زردم.
کاتبی.
|| ( نف مرکب ) حریف قوی و پرزوربود که به جنگ و خصومت آمده باشد. حریف قوی به جنگ و خصومت. ( دهار ) ( شرفنامه منیری ) :
گفتا که منم سلیم عامر
سرکوب زمانه مقامر.
نظامی.
|| ضابط. || شخصی را گویند که در هر فن زیادتی کند و بر دیگری فائق باشد. ( برهان ). || ( اِ مرکب ) بلندیی را گویند که بر قلعه ها وخانه ها مشرف باشد. ( برهان ). دمدمه که از چوب و سنگ و گل جای را بلند سازند برای جنگ قلعه. ( غیاث ). عمارتی بلند که مشرف بر عمارتی دیگر باشد و لهذا پشته که مقابل قلعه سازند برای گرفتن قلعه آن را نیز سرکوب گویند و دمدمه نیز همان است. ( آنندراج ) :
نه از فراز توان کرد حیلت سرکوب
نه از نشیب توان کرد جایگاه نفق.
انوری.
برآورد برپیل از چوبها
پی قلعه چرخ سرکوبها.
عبداﷲ هاتفی ( ازآنندراج ).
|| گرز. ( آنندراج ).

سرکوب. [ س ِ ] ( اِ مرکب ) مدقاة. ( بحر الجواهر ). سیرکوب. سرکو. رجوع به سرکو و سیرکوب شود.

سرکوب . [ س َ ] (اِمص مرکب ) طعنه و سرزنش . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) :
ایا چون کیمیا داروی دردم
ز سرکوب تو چون زردی زردم .

کاتبی .


|| (نف مرکب ) حریف قوی و پرزوربود که به جنگ و خصومت آمده باشد. حریف قوی به جنگ و خصومت . (دهار) (شرفنامه ٔ منیری ) :
گفتا که منم سلیم عامر
سرکوب زمانه ٔ مقامر.

نظامی .


|| ضابط. || شخصی را گویند که در هر فن زیادتی کند و بر دیگری فائق باشد. (برهان ). || (اِ مرکب ) بلندیی را گویند که بر قلعه ها وخانه ها مشرف باشد. (برهان ). دمدمه که از چوب و سنگ و گل جای را بلند سازند برای جنگ قلعه . (غیاث ). عمارتی بلند که مشرف بر عمارتی دیگر باشد و لهذا پشته که مقابل قلعه سازند برای گرفتن قلعه آن را نیز سرکوب گویند و دمدمه نیز همان است . (آنندراج ) :
نه از فراز توان کرد حیلت سرکوب
نه از نشیب توان کرد جایگاه نفق .

انوری .


برآورد برپیل از چوبها
پی قلعه ٔ چرخ سرکوبها.

عبداﷲ هاتفی (ازآنندراج ).


|| گرز. (آنندراج ).

سرکوب . [ س ِ ] (اِ مرکب ) مدقاة. (بحر الجواهر). سیرکوب . سرکو. رجوع به سرکو و سیرکوب شود.


فرهنگ عمید

۱. کوبندۀ سر.
۲. جایی بلند مانند برج، بارو یا تپه که در هنگام جنگ بتوان از آن جا دشمن را سرکوب کرد.
۳. (اسم مصدر ) طعنه و سرزنش.

دانشنامه عمومی

سرکوب (به انگلیسی: suppression) فرایندی خودآگاه و ارادی است که طی آن شخص خواسته ها و امیال خود را کنترل و مهار می کند، یا اینکه به طور موقت خاطرات ناراحت کننده را کنار می گذارد و به آن ها نمی اندیشد. انسان ها از اندیشه های سرکوب شده آگاه هستند اما از امیال، آرزوها یا خاطرات واپس رانده شده آگاه نیستند. یعنی، سرکوب، نادیده گرفتن عمدی افکار است. مثلاً، کسی که هفتهٔ بعد امتحان بسیار مهمی دارد هنگامی که این موضوع یادش می افتد، عمداً حواسش را به جای دیگری پرت می کند. او می داند که فکر امتحان آزارش می دهد و عمداً می خواهد به آن فکر نکند. اما در واپس رانی (به انگلیسی: Repression)، افکار خودبخود از آگاهی فرد بیرون می روند و او اصلاً نمی داند که چنین افکاری در جایی در ذهنش (ناهشیار یا ضمیر ناخودآگاه) وجود دارند و ممکن است روزی، به دلیلی، خودشان را ظاهر کنند.

فرهنگستان زبان و ادب

{suppression} [روان شناسی] تلاش آگاهانه برای کنار نهادن افکار و تجارب ناخوشایند از حیطۀ خودآگاهی

واژه نامه بختیاریکا

دم کو

پیشنهاد کاربران

Repression

suppression


کلمات دیگر: