کلمه جو
صفحه اصلی

تشکی


مترادف تشکی : شکایت، شکوائیه، شکوه، گلایه، گله، شکایت کردن، شکوه کردن، گلایه کردن

فارسی به انگلیسی

complaining

مترادف و متضاد

شکایت، شکوائیه


شکوه، گلایه، گله


شکایت کردن


شکوه کردن، گلایه کردن


۱. شکایت، شکوائیه
۲. شکوه، گلایه، گله
۳. شکایت کردن،
۴. شکوه کردن، گلایه کردن


فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) شکایت کردن گله کردن . ۲- نالیدن . ۳- ( اسم ) گله گزاری شکوه.
دهی از دهستان سرطا در بخش رامهرمز شهرستان اهواز است

فرهنگ معین

(تَ شَ کِّ ) [ ع . ] (مص ل . ) شکایت کردن ، گله کردن .

لغت نامه دهخدا

تشکی . [ ت َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرطا، بخش رامهرمز شهرستان اهواز. 100 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ رامهرمز و محصول آنجاغلات و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


تشکی . [ ت َ ش َک ْ کی ] (ع مص ) گله کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گله کردن از کسی . (زوزنی ) (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). شکوه کردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || شکوه ساختن زن تا دوغ زند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


تشکی. [ ت َ ش َک ْ کی ] ( ع مص ) گله کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). گله کردن از کسی. ( زوزنی ) ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). شکوه کردن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || شکوه ساختن زن تا دوغ زند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

تشکی. [ ت َ ش َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان سرطا، بخش رامهرمز شهرستان اهواز. 100 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه رامهرمز و محصول آنجاغلات و برنج است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ عمید

شکایت کردن، شکوه داشتن، گله کردن.

گویش مازنی

/tesheki/


کلمات دیگر: