کلمه جو
صفحه اصلی

برگردان


مترادف برگردان : ترجیع، عکس، وارو، ترجمه

فارسی به انگلیسی

to give back, send back, return, restore, to refrain, burden, lapel, transfer, clearing, echo, conversion, interpretation, inverse, revers

refrain, burden, lapel, echo


conversion, interpretation, inverse, lapel, version


فارسی به عربی

ترجمة , تلبیب

مترادف و متضاد

chorus (اسم)
هم سرایان، نغمه سرایان هم اهنگ، دسته خوانندگان، برگردان

translation (اسم)
تفسیر، برگردان، انقال، ترجمه، پچواک، حرکت انتقالی

lapel (اسم)
برگردان، برگردان یقه

refrain (اسم)
برگردان

repetend (اسم)
برگردان، رقم بازگردنده

revers (اسم)
برگردان، لبه برگشته

turnover (صفت)
برگردان

ترجیع


عکس، وارو


ترجمه


۱. ترجیع
۲. عکس، وارو
۳. ترجمه


فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) برگردانده برگردانیده . ۲- ( اسم ) کاغذ نازکی که یک روی آن برنگ سیاه بنفش یا آبی است و آنرا برای رو نوشت برداشتن نوشته ها در ماشین تحریر یا بهنگام نوشتن با دست در میان کاغذهای سفید گذارند کاغذ کپیه کاغذ کاربن . ۳- ( اسم ) برگرداننده عکس بر گردان . ۴- ( اسم ) گوشه ای دردستگاه شور ۵- عمل زیر و رو کردن خاک مزرعه . ۶- بیت یا مصراعی که در ترجیع بند یا تصنیف پس از چند بیت مرتبا تکرار شود .

فرهنگ معین

(بَ. گَ ) (ص مف . ) ۱ - برگردانده شده . ۲ - ترجمه شده .

لغت نامه دهخدا

برگردان. [ ب َ گ َ ] ( ن مف مرکب )مخفف برگردانده. برگردانیده. ( فرهنگ فارسی معین ).
- لب برگردان ؛ تاشده به جانب خارج یا درون.
- یقه برگردان ؛ یقه برگردانیده و تاشده بجانب وحشی.
|| ( نف مرکب ) برگرداننده. ( فرهنگ فارسی معین ).
- تریاک برگردان ؛ برگرداننده تریاک.
- سیل برگردان ؛ سد که جلوگیری از نفوذ سیل کند.
- عکس برگردان ؛ برگرداننده عکس. کاغذی که بر روی آن عکسهای رنگی ( بطور معکوس ) چسبانیده شده باشد و چون آن را روی کاغذ دیگر نهند و اندکی نمناک سازند آن عکس بر صفحه دوم منعکس گردد.
|| ( اِ مرکب ) کاغذ نازکی که یک روی آن به رنگ سیاه ، بنفش یا آبی است و آنرا برای رونوشت برداشتن با دست در میان کاغذهای سفید گذارند. کاغذ کپیه. کاغذ کاربن. || در اصطلاح شعری ، بیت یا مصراعی که در ترجیعبند یا تصنیف پس از چند بیت مرتباً تکرار شود. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِمص مرکب ) ( اصطلاح موسیقی ) گوشه ای در دستگاه شور. || ( اصطلاح کشاورزی ) عمل زیر و رو کردن خاک مزرعه. || ( اصطلاح بانکداری ) برداشتن پول است از حساب یک نفر و نهادن آن در حساب دیگری بموجب نوشته ای که به بانک داده شده است ، و آن بجای لفظ فرانسه ویرمان اختیار شده است و پیشتر «انتقال بانکی » گفته می شد. ( از یادداشت دهخدا ).

فرهنگ عمید

۱. برگرداننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): نوار برگردان.
۲. ترجمه: برگردان فارسی کتاب.
۳. قسمتی از لباس که به بیرون تا می شود.
۴. (موسیقی ) قسمت تکرار شونده در یک آواز.
۵. (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه شور.
۶. [قدیمی] = کاربن

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:ترجیع (شعر)

برگردان (موسیقی). برگَردان (موسیقی)
اصطلاحی در موسیقی ایران. در برخی ردیف ها به صورت گوشه ای مستقل ذکر شده است. در ردیف مهدی قلی خان هدایت نام گوشه ای در دستگاه شور است؛ همچنین برگردان حجاز نام یکی از گوشه ها در ردیف میرزا مهدی خان صلحی است. در شعر نیز بیت یا مصراعی را می گویند که در ترجیع بند تکرار می شوند.

فرهنگستان زبان و ادب

{chorus , refrain, burden} [موسیقی] قسمتی از متن یا موسیقی که در یک قطعۀ چندبندی بعد از هر بند تکرار می شود
{mouldboard} [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] قسمتی از بدنۀ گاوآهن که خاک بریده شده را زیرورو می کند
{rewinder} [عمومی] دستگاهی برای عقب بردن نوار ویدئویی * این معادل مخفف "نواربرگردان" است.


کلمات دیگر: