کلمه جو
صفحه اصلی

تصمیم


مترادف تصمیم : آهنگ، اراده، عزم، قصد، همت

برابر پارسی : آهنگ، آهنگ داشتن، آهنگ کردن، برآن شدن، رای، گزیر، گزیرش

فارسی به انگلیسی

decision, determination, intent, purpose, resolution, volition, will, willpower, ruling

decision, resolution, determination, ruling


decision, determination, intent, purpose, resolution, volition, will, willpower


فارسی به عربی

اقرر , تصمیم , شریعة , عزم , قرار ، أجراءٌ

عربی به فارسی

طرح کردن , قصد کردن , تخصيص دادن , طرح , نقشه , زمينه , تدبير , قصد , خيال , مقصود , تعيين , عزم , تصميم


مترادف و متضاد

resolution (اسم)
ثبات قدم، تحلیل، دقت، تجزیه، نیت، قصد، تصویب، نتیجه، تصمیم، عزم، عزیمت، حل، رفع، تفکیک پذیری، عزم راسخ

decision (اسم)
قرار، تصویب نامه، داوری، تصمیم، عزم، حکم دادگاه

intent (اسم)
معنی، عمد، منظور، مرام، نیت، قصد، فکر، مفاد، تصمیم

intention (اسم)
عمد، منظور، مقصود، مراد، قصد، خیال، مفهوم، فکر، تصمیم، عزم، عزیمت، غرض

pluck (اسم)
شهامت، شجاعت، انقباض، تصمیم، دل و جرات

resolve (اسم)
عمد، تصمیم

ruling (اسم)
حکم، تصمیم، حکمرانی

determination (اسم)
قصد، تصمیم، عزم، تعیین، عزیمت

آهنگ، اراده، عزم، قصد، همت


فرهنگ فارسی

عزم واراده کردن بکاری، باعزم راسخ درصدداجرابودن
۱ - ( مصدر ) اراده کردن آهنگ کاری کردن . ۲ - ( اسم )قصد آهنگ . جمع : تصمیمات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) اراده کردن ، آهنگ انجام کاری کردن .

لغت نامه دهخدا

تصمیم. [ ت َ ] ( ع مص ) کر گردانیدن کسی را. ( از اقرب الموارد ). || گزیدن کسی را و دندان فروبردن در آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بگذشتن شمشیر و تیر از آن چیز که بر آن آید. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). درگذشتن شمشیر از استخوان و آهن و جز آن از آنچه بر وی آید یا رسیدن پیوندها را و بریدن. || قادر کردن مرد اسپ را برگیاه ، پس فربه و کلان شکم گردیدن. || بیاد کسی دادن سخن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خالص کردن و استوار کردن.( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || بگذشتن در رفتن و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). بگذشتن در کاری. ( زوزنی ). گذشتن در کار و در عزیمت. ( از منتهی الارب ).برای خود در کاری رفتن و عزم بر آن کردن. ( از قطر المحیط ). || ( اِمص ) مأخوذ از تازی در فارسی امروز بمعنی اراده ، عزم ، قصد و بیشتر با داشتن و گرفتن استعمال شود. || ( اصطلاح نجوم ) در اصطلاح احکامیان دوری کوکب از آفتاب بمقدار شانزده درجه و نیم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). تصمیم آن است که ستاره با آفتاب باشد و یا بمقارنه او کمتر از شانزده دقیقه مانده بود و یا بمقارنه بر او گذشته بود به کمتراز شانزده دقیقه. ( التفهیم بیرونی چ همایی ص 461 ).

فرهنگ عمید

عزم و اراده کردن به کاری، با عزم راسخ درصدد اجرای امری برآمدن.

دانشنامه عمومی

«تصمیم» تک آهنگی از ابی خواننده اهل ایران است که در ۲۰۰۹ (۲۰۰۹) منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم حس تنهایی قرار داشت.
در این آهنگ خود «ابی» منتقد سیستم انتخابات جمهوری اسلامی ایران است:
دلم در کاغذی مرموز، در این صندوق پنهان است
از این تصمیم می ترسم که مار از آستین روید

فرهنگ فارسی ساره

آهنگ، گزیر، گزیرش، آهنگ کردن، آهنگ داشتن


پیشنهاد کاربران

خواست وارده برای انجام دادن کاری

اقدام فکری

اقدام وعملی کردن فکری که ذهن انسان بوجود میآید

در پارسی " ویدایش " از بن ویداییدن " به چم تصمیم گرفتن : از نسک فرهنگ برابرهای پاسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

گرفتند


از واژه اوستایی *taosa به معنای نیت هدف مراد واژه تسمیم یا تصمیم ( تس می ام ) را ساخته اند که رپتی به واژگان صمیمی و صمیمیت ندارد.



*پیرس : فرهنگ واژگان اوستایی: شادروان احسان بهرامی - فریدون جُنیدی

تصمیم در جاهایی به معنای داوری است مانند
برای کارهایی که کرد تصمیم گرفتند او را به خانه راه ندهند
که این معنی تصمیم نیز نیاز به یک واژه دارد که داوری. زیاد درست ان را نمی رساند

( تصمیم ) به معنای عزم را جزم کردن است. ریشه این کلمه از ( صم به معنای ناشنوا است ) دلیل نام گذاری تصمیم به این دلیل است چون شخص در موقع تصمیم گرفتن و عزم را جزم کردن گوش خود را از حرف های دیگران کرّ می کند و به حرف های دیگران اهمیتی نمی دهند. پس به همین دلیل به تصمیم . تصمیم میگوییم.

در پهلوی ویزیر به معنی تصمیم آمده، و ویزیر ریشه ی واژه ی امروزین گُزیر می باشد که در واژه ی ناگُزیر بکار می رود.

will

I wanna know how much this will cost
می خوام بدونم این تصمیم چقدر هزینه برمیداره

خواست، خواسته، گزیر

برابر پارسی واژه ( تصمیم ) ، واژه ( برآنِش ) می باشد.
برآن بودن= مصمم بودن
تصمیم داشتن= برآنش داشتن
همانند واژه ازآنِش که برابرنهاد واژه تعلق می باشد.

برگزیدن

تَصمیم
تَصمیم = بَرگُزینانش
تَصَمُم = بَرگُزینِش
مُصَمَم = بَرگُزیده
مُصَمِم = بَرگُزینَنده

خواست . . . تصمیم

گزینش.

برداشت . . .

به دید بنده بهترین برابر برای واژه تازی" تصمیم " واژه زیبای پارسی " رای گزینی" می باشد که واژه رایزن ( رای زن ) نیز برابر مشاور تازی از همین خانواده می باشد.

فرجام .


کلمات دیگر: