کلمه جو
صفحه اصلی

تعالی


مترادف تعالی : برتری، بلندی، پیشرفت، ترقی، رفعت، بلندپایه شدن، بلندقدر شدن، رفعت یافتن

برابر پارسی : برتری، والایی

فارسی به انگلیسی

boost, elevation, excellence, sublime, sublimity, transcendence, uplift, [o.s.] may he be exalted, [adj.] exalted, most, high, hallowed, rise

elevation, rise


[o.s.] may he be exalted, exalted, Most, High


boost, elevation, excellence, hallowed, high, rise, sublime, sublimity, transcendence, uplift


فارسی به عربی

صعود

مترادف و متضاد

ascendancy (اسم)
فراز، تفوق، بالا، تعالی، استیلاء

god (اسم)
خدا، تعالی، خداوند، ایزد، الله، پروردگار، یزدان، یاهو

holy (اسم)
خدا، تعالی

eminence (اسم)
بلندی، بزرگی، تعالی، پشته، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه، علی، علو

ascendency (اسم)
فراز، تفوق، بالا، تعالی، استیلاء

sublimation (اسم)
تعالی، تصعید، توجه به عالم بالا و امور عالیه

sublimity (اسم)
بلندی، تعالی، رفعت، علو مقام، افراشتگی

eminency (اسم)
بلندی، بزرگی، تعالی، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه

برتری، بلندی، پیشرفت، ترقی، رفعت


بلندپایه شدن، بلندقدر شدن، رفعت یافتن


۱. برتری، بلندی، پیشرفت، ترقی، رفعت
۲. بلندپایه شدن، بلندقدر شدن، رفعت یافتن


فرهنگ فارسی

بلندشدن، برترشدن، بلندپایه شدن، حق تعالی، ایزد
( فعل جمله دعایی ) بالاست والاست برتر است ( در مورد خدا بکاربرده میشود ): عالم باقطاع آن او نزل بقا برخوان او فیض رضا برجان او ایزد تعالی ریخته . ( خاقانی ) توضیح خداوند تعالی - دراین تعبیر اغلب آخر کلمه خداوند را بتو هم اینکه موصوف است مکسور خوانند ولی صحیح تر آنست که ساکن خوانده شود زیرا (( تعالی ) ) صفت نیست بلکه جمله معترضه است که برای تعظیم آورده شده است مانند (( ایزد تعالی ) ) و نظایر آن . خاقانی گوید : همو گوید : دو مفتیاند که فتوای امر و نهی دهند قضاو رای تو ملک نلک تعالی را . ( دکتر خیام پور ) بندرت بصورت صفت آمده : (( ما همه فانی بس تر است ملک تعالی و تقدس تراست . ( نظامی . مخزن الاسرار ) توضیح در صورتیکه در مصراع اخیر [[ تعالی و تقدس ]] بصورت مصدری بخوانیم موضوع منتفی است یا تعالی الله . ۱ - ( جمله فعلی ) برتر است خدا . ۲ - برای تحسین و اظهار شادمانی بکار رود : (( تعالی الله چه دولت دارم امشب . که آمد ناگهان دلدارم امشب . ) ) ( حافظ ) وگاه آنرا مکر آرند برای تاکید : (( تعالی الله درون چرخ چندین مه پر از حورست این خرگه نهان از دیده اعمی . ) ) یا تعالی شانه . برتر است شان و مقام او ( خدا ) . یا تعالی و تقدس برتر است منزه است ( خدای ) : [[ و آن چراغهای رخشنده نورانی افراخته و افروخته قدرت بی علت اوست تعالی و تقدس ٠ ]]
بلند شدن بس بلند شدن و بر آمدن

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بلند پایه گردیدن . ۲ - (اِمص . ) بلندی ، برتری .

لغت نامه دهخدا

تعالی. [ ت َ ] ( ع مص ) بلند شدن.( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بس بلندشدن و برآمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ارتفاع ( برآمدن ). ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تعال شود.

تعالی. [ ت َ لا ] ( ع فعل ماضی ) صیغه ماضی معلوم است از باب تفاعل که اکثر اسم الهی را حال واقع می شود چنانکه خدای تعالی و حق تعالی ؛ یعنی برتر است خدا. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). کلمه فعل مأخوذ از تازی یعنی بلند شد و اگرچه صیغه ماضی است ولی بیشتر حال واقع میشود مر اسم الهی را مانند اﷲتعالی و خدای تعالی و حق تعالی ؛ یعنی برتر است خدا و همچنین تعالی اﷲ؛ یعنی برتر است خدا و تعالی شأنه ؛ برتر است شأن او. ( ناظم الاطباء ) : حاسدان را هرگز آسایش نباشد که با تقدیر خدای تعالی دایم بجنگ باشند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339 ). ششم آنکه از خداوندسبحانه و تعالی نومید نیستم. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 341 ). هرون سخت خویشتن دار است ان شأاﷲ تعالی که در غیبت بنده همچنین بماند. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 379 ).
دو مفتی اند که فتوای امر و نهی دهند
قضا و رأی تو ملک ملک تعالی را.
انوری.
و بعد ازآن به قدرت ایزدتعالی ، آن فرّ و اقبال اپرویز و پارسیان نقصان گرفت. ( فارسنامه ابن البلخی ص 104 ). و اول نعمتی که خدای تعالی بر من تازه گردانید دوستی پدر و مادر بود. ( کلیله و دمنه ). و بباید دانست که ایزدتعالی هر کاری را سببی نهاده است. ( کلیله و دمنه ). ایزد تبارک و تعالی به کمال قدرت و حکمت عالم را بیافرید. ( کلیله و دمنه ).
سرمه دیده ز خاک در احمد سازند
تا لقای ملک العرش تعالی بینند.
خاقانی.
عالم به اقطاع آن او نزل بقا بر خوان او
فیض رضا بر جان او ایزدتعالی ریخته.
خاقانی.
ما همه فانی و بقا بس تراست
ملک تعالی و تقدس تراست.
نظامی.
ایزدتعالی در وی نظر نکند. ( گلستان ).
او خدایست تعالی ملک الملک قدیم
که تغیر نکند ملکت جاویدانش.
سعدی.
گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز، که من حامل اوزار تو باشم.
سعدی.
- تعالی اﷲ ؛ وه وه. خه خه. زه زه.به به. بخ بخ. تبارک اﷲ. ماشأاﷲ. بنام ایزد. بارک اﷲ. زه زهی. احسنت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
رویست بنام ایزد یا ماه تمام است آن

تعالی . [ ت َ ] (ع مص ) بلند شدن .(زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بس بلندشدن و برآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ارتفاع (برآمدن ). (از اقرب الموارد). و رجوع به تعال شود.


تعالی . [ ت َ لا ] (ع فعل ماضی ) صیغه ٔ ماضی معلوم است از باب تفاعل که اکثر اسم الهی را حال واقع می شود چنانکه خدای تعالی و حق تعالی ؛ یعنی برتر است خدا. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کلمه ٔ فعل مأخوذ از تازی یعنی بلند شد و اگرچه صیغه ٔ ماضی است ولی بیشتر حال واقع میشود مر اسم الهی را مانند اﷲتعالی و خدای تعالی و حق تعالی ؛ یعنی برتر است خدا و همچنین تعالی اﷲ؛ یعنی برتر است خدا و تعالی شأنه ؛ برتر است شأن او. (ناظم الاطباء) : حاسدان را هرگز آسایش نباشد که با تقدیر خدای تعالی دایم بجنگ باشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339). ششم آنکه از خداوندسبحانه و تعالی نومید نیستم . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 341). هرون سخت خویشتن دار است ان شأاﷲ تعالی که در غیبت بنده همچنین بماند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 379).
دو مفتی اند که فتوای امر و نهی دهند
قضا و رأی تو ملک ملک تعالی را.

انوری .


و بعد ازآن به قدرت ایزدتعالی ، آن فرّ و اقبال اپرویز و پارسیان نقصان گرفت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 104). و اول نعمتی که خدای تعالی بر من تازه گردانید دوستی پدر و مادر بود. (کلیله و دمنه ). و بباید دانست که ایزدتعالی هر کاری را سببی نهاده است . (کلیله و دمنه ). ایزد تبارک و تعالی به کمال قدرت و حکمت عالم را بیافرید. (کلیله و دمنه ).
سرمه ٔ دیده ز خاک در احمد سازند
تا لقای ملک العرش تعالی بینند.

خاقانی .


عالم به اقطاع آن او نزل بقا بر خوان او
فیض رضا بر جان او ایزدتعالی ریخته .

خاقانی .


ما همه فانی و بقا بس تراست
ملک تعالی و تقدس تراست .

نظامی .


ایزدتعالی در وی نظر نکند. (گلستان ).
او خدایست تعالی ملک الملک قدیم
که تغیر نکند ملکت جاویدانش .

سعدی .


گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز، که من حامل اوزار تو باشم .

سعدی .


- تعالی اﷲ ؛ وه وه . خه خه . زه زه .به به . بخ بخ . تبارک اﷲ. ماشأاﷲ. بنام ایزد. بارک اﷲ. زه زهی . احسنت . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
رویست بنام ایزد یا ماه تمام است آن
زلفست تعالی اﷲ یا تافته دام است آن .

خاقانی .


تعالی اﷲ چه روی است این که گویی آفتابستی
و گر مه را حیا بودی ، ز حسنش در نقابستی .

سعدی .


تعالی اﷲ چه دولت دارم امشب
که آمدناگهان دلدارم امشب .
(منسوب به حافظ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
- || برتر است خدا. (ناظم الاطباء) :
تعالی اﷲ یکی بی مثل و مانند
که خوانندش خداوندان خداوند.

نظامی .


گفتم تعالی اﷲ دوران باخبر در حضور و نزدیکان بی بصر دور. (سعدی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

فرهنگ عمید

برتر است: اللّه‌تعالی، حق‌تعالی، ایزدتعالی.


۱. بلند شدن.
۲. برتر شدن؛ بلندپایه شدن.


برتر است: اللّه تعالی، حق تعالی، ایزدتعالی.
۱. بلند شدن.
۲. برتر شدن، بلندپایه شدن.

دانشنامه عمومی

بزرگ


تعالی (فیلم). تعالی (انگلیسی: Ascendancy) یک فیلم به کارگردانی ادوارد بنت است که در سال ۱۹۸۳ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به جولی کاوینگتون و ایان چارلسون اشاره کرد. این فیلم برنده خرس طلایی از جشنواره فیلم برلین شده است.

فرهنگ فارسی ساره

والای


پیشنهاد کاربران

این واژه تازى ( اربى ) است و برابرهاى پارسى آن چنینند: اَپَرى Apari ( پهلوى: اَپَریهْ : تعالى ، عُلُو ، مناعت ) ، اَپرگرى Apargari ( پهلوى: تعالى ، اعلائیت ، مافوقیت، عزت بخشى ) ، افراز Afraz ( پهلوى: تعالى ، رفیع ، قائم ، عمود و . . - در پهلوى و پارسى درى افراختن
Afraxtan : بالا بُردن ، ترفیع - تعالى بخشیدن ) ، بالیستیکى Balistiki ( پهلوى: بالیستیکیهْ : عُلُو ، تعالى ، رفعت ، مناعت ) ، پَهْرُمى Pahromi ( پهلوى: پهرمیهْ : تعالى ، اعلائیت ، ممتازیت ، برترى ، خارق العادگى )

بلند مرتبه، برتر، بالا مقام

یکتا……بلند پروا …… یگانه …… دارای مقام و پرقدرت

تعالی:بلند مرتبه
هم خانواده: متعال

بلند مرتبه ،
والا مقام ،
بزرگ وار .

تعالی:بلتد مرتبه
والا مقام


بلند مرتبه
والا مقام
لطفا اگه به جوابی که میخواستین رسیدین پیام منو لایک کنین❤

مرتفع نمودن ، روح بخشیدن

مرتفع وروح


بلندمرتبه

کمال
انسان تعالی پیداکرد:به کمال رسید


کلمات دیگر: