مترادف نگارخانه : بتخانه، نقش خانه، نگارستان
نگارخانه
مترادف نگارخانه : بتخانه، نقش خانه، نگارستان
فارسی به انگلیسی
picture - gallery
gallery
مترادف و متضاد
بتخانه، نقشخانه، نگارستان
فرهنگ فارسی
بتخانه، جایی که در آن مجسمه هاونقش ونگارهانصب، کرده باشند، خانهای که بانقش ونگار آراسته باشند
(اسم ) ۱ - نقاش خانه : چینی خانه اش رشک نگار خانه چین و خطا مینمود . ۲ - بتخانه . ۳ - خانه ای که بنقش و نگار آراسته باشد . یا نگارخانه چینی ( اسم ) . نگارستان .
(اسم ) ۱ - نقاش خانه : چینی خانه اش رشک نگار خانه چین و خطا مینمود . ۲ - بتخانه . ۳ - خانه ای که بنقش و نگار آراسته باشد . یا نگارخانه چینی ( اسم ) . نگارستان .
فرهنگ معین
( ~. ن ) (اِمر. ) ۱ - خانه ای که با نقش و نگار آراسته شده باشد. ۲ - کتاب مانی نقاش . ۳ - گالری ، جایی که در آن تابلوهای نقاشی را به نمایش می گذارند.
لغت نامه دهخدا
نگارخانه. [ ن ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) نقاش خانه. کارگاه نقاشی :
همه را در نگارخانه جود
قدرت اوست نقشبند وجود.
دل را بدان نگار سپردم که داشتم
زو چون نگارخانه چین پرنگار دل.
نقش آن کارگاه دست گزین.
خواجه با صدهزار حورالعین.
نگارخانه چینی و نقش ارتنگی است.
چنین صنم نبود در نگارخانه چین.
بتی که چشم من از هر نگاه دیده او
نگارخانه شد ارچه پدید نیست نگار.
از تو خالی نگارخانه جم
فرش دیبا کشیده بر بجکم.
راست همی کن نگارخانه وگلشن.
نگارخانه حسن جمال لیلی را.
همه را در نگارخانه جود
قدرت اوست نقشبند وجود.
نظامی.
- نگارخانه چین ( چینی ) ؛ نگارستان چین. رجوع به نگارستان شود : دل را بدان نگار سپردم که داشتم
زو چون نگارخانه چین پرنگار دل.
سوزنی.
خوشتر از صد نگارخانه چین نقش آن کارگاه دست گزین.
نظامی.
کآمده ست از نگارخانه چین خواجه با صدهزار حورالعین.
نظامی.
گر التفات خداوندیش بیارایدنگارخانه چینی و نقش ارتنگی است.
سعدی.
چنین درخت نروید به بوستان ارم چنین صنم نبود در نگارخانه چین.
سعدی.
|| بتخانه : بتی که چشم من از هر نگاه دیده او
نگارخانه شد ارچه پدید نیست نگار.
فرخی.
و رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود. || خانه ای را گویند که به نقش و نگار آراسته باشند، یعنی نقاشی کرده باشند. ( برهان قاطع ). خانه ای که در آن صورتهای رنگین رنگارنگ نهاده باشند. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) : از تو خالی نگارخانه جم
فرش دیبا کشیده بر بجکم.
رودکی.
شد گل رویت چو کاه و تو ز حریصی راست همی کن نگارخانه وگلشن.
ناصرخسرو.
کجاست مجنون تا عرض داده دریابدنگارخانه حسن جمال لیلی را.
انوری ( از انجمن آرا ).
فرهنگ عمید
۱. جایی که در آن مجسمه ها و نقش ونگارها را نصب کرده باشند، نمایشگاه نقاشی.
۲. [قدیمی، مجاز] بتخانه.
۳. [قدیمی] خانه ای که به نقش ونگار آراسته شده باشد.
۲. [قدیمی، مجاز] بتخانه.
۳. [قدیمی] خانه ای که به نقش ونگار آراسته شده باشد.
دانشنامه عمومی
نگارخانه یا گالری محل به نمایش گذاشتن تابلوهای نقاشی و سایر آثار هنرهای تجسمی است. محلی است برای نشان دادن و شناساندن آثار نقاشان جوان و کمترشناخته شده، یا جایگاهی است برای ارائه تازه ترین آثار یک هنرمند بنام، برای شناساندن شیوه های گوناگون هنری به تماشاگر و بازدیدکنندگان و در پی آن بالا بردن سطح آگاهی و دریافت هنری مخاطبان.
wiki: نگارخانه
پیشنهاد کاربران
گالری
برابر قوانین جاری کشور: ( فرهنگ و ارشاد اسلامی )
محل نمایش، عرضه و فروش آثار هنرهای تجسمی و سنتی
محل نمایش، عرضه و فروش آثار هنرهای تجسمی و سنتی
کلمات دیگر: