مترادف مثمن : هشت تایی، هشت رکنی، هشت لا، هشت گوشه، ارزیابی شده، قیمت گذاری شده
مثمن
مترادف مثمن : هشت تایی، هشت رکنی، هشت لا، هشت گوشه، ارزیابی شده، قیمت گذاری شده
فارسی به انگلیسی
[rare.] octagon(al), consisting of eight feet
عربی به فارسی
ارزياب , تقويم کننده , هشت وجهي , هشت گونه , چيز هشت گوشه
مترادف و متضاد
۱. هشتتایی، هشترکنی
۲. هشتلا
۳. هشتگوشه
۴. ارزیابیشده، قیمتگذاریشده
هشتتایی، هشترکنی
هشتلا
هشتگوشه
ارزیابیشده، قیمتگذاریشده
فرهنگ فارسی
( اسم ) قیمت شده ارزیابی شده .
شخصی که شتران را هشت روز یکبار آب بدهد
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مثمن . [ م ُ م ِ /م ُ ث َم ْ م َ ] (ع ص ) مبیع. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی که قیمت آن تعیین شود. (از اقرب الموارد). فروخته شده و مبیع. (ناظم الاطباء). متاع . کالا. آنچه را که در برابر ثمن و بها و قیمت نهاده اند خریدن و فروختن را. مقابل ثمن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مثمن . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) شخصی که شتران خود را در هشت روز یک بار آب دهد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که دارای شتران ثِمن باشد یعنی هشت روز یک نوبت آب خورنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اثمان شود. || آنکه بهای بسیار به هرچیز می دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || مشتمل بر هشت و شامل بر هشت . (ناظم الاطباء).
- روضه مثمن ؛ کنایه از هشت بهشت. ( آنندراج ).
مثمن. [ م ُ ث َم ْ م ِ ] ( ع ص ) کسی که چیزهای هشت سو و هشت گوشه می سازد. ( ناظم الاطباء ).
مثمن. [ م ُ م ِ /م ُ ث َم ْ م َ ] ( ع ص ) مبیع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی که قیمت آن تعیین شود. ( از اقرب الموارد ). فروخته شده و مبیع. ( ناظم الاطباء ). متاع. کالا. آنچه را که در برابر ثمن و بها و قیمت نهاده اند خریدن و فروختن را. مقابل ثمن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مثمن. [ م ُ م َ ] ( ع ص ) گرانمایه و قیمتی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
مثمن. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) شخصی که شتران خود را در هشت روز یک بار آب دهد. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کسی که دارای شتران ثِمن باشد یعنی هشت روز یک نوبت آب خورنده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اثمان شود. || آنکه بهای بسیار به هرچیز می دهد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || مشتمل بر هشت و شامل بر هشت. ( ناظم الاطباء ).
مثمن . [ م ُ م َ ] (ع ص ) گرانمایه و قیمتی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مثمن . [ م ُ ث َم ْ م َ ] (ع ص ) هشت شده . هشت تا شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دارای هشت رکن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || هشت سو.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هشت پهلو. (غیاث ) (آنندراج ). نزد مهندسین سطحی که دارای هشت ضلع مساوی باشد. (از محیط المحیط). سطحی است که بدان هشت ضلع متساوی محیط باشد و اگر اضلاع متساوی نباشد آن را مثمن نتوان گفت بلکه آن را دارای هشت ضلع باید خواند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) : و این خانه ای است مثمن ... (سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 40). || هشت گوشه . (ناظم الاطباء). هشت گوشه کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). هشت گوش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || هشت لا. (ناظم الاطباء). || نزد اهل تکسیروفقی است مشتمل بر شصت و چهارخانه که آن را مربع هشت در هشت گویند. (از کشاف اصلاحات الفنون ) (از محیط المحیط). || مسموم . || تب کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || نزد علمای عروض اطلاق می شود بر بحری مشتمل بر هشت جزء. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از محیط المحیط). بیتی که رکن عروضی آن هشت بار تکرار شود: بحر هزج مثمن . || اطلاق می شود بر قسمی از مسمط. (از کشاف اصطلاحات الفنون )(از محیط المحیط). || گاهی کنایه از بهشت باشد زیرا که بهشت نیز هشت اند. (غیاث ) (آنندراج ).
- روضه ٔ مثمن ؛ کنایه از هشت بهشت . (آنندراج ).
مثمن . [ م ُ ث َم ْ م ِ ] (ع ص ) کسی که چیزهای هشت سو و هشت گوشه می سازد. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) (ریاضی ) [قدیمی] هشت گوشه.
۳. [قدیمی] هشت تایی.
۴. [قدیمی] گران بها، باارزش.