کلمه جو
صفحه اصلی

ارگان


مترادف ارگان : نشریه، اعضا، پرسنل

برابر پارسی : سازمان

فارسی به انگلیسی

oregon, organ

organ


فارسی به عربی

عضو

مترادف و متضاد

organ (اسم)
الت، وسیله، اندام، عضو، ارغنون، عضو بدن، ارگان، ارگ

نشریه


اعضا، پرسنل


۱. نشریه
۲. اعضا، پرسنل


فرهنگ فارسی

شهری بود بزرگ و نخل زیتون و آب فراوان داشت . بین آن تا شیراز شصت فرسنگ و بین ان تا سوق الاهواز نیز شصت فرسنگ بوده است .
کارمند، عضو، اندام، آلت، عامل، جهازبدن، آلت ودستاویزبرای رسیدن بمقصودمعینی، عضویاطرفداریک حزب سیاسی
( اسم ) ۱ - عضو کارمند. ۲ - بیان کننده و نشر دهند. افکار و عقیده های گروهی روزنامه یا مجله یا نشریه ای که افکار و اندیشه های عضوها و پیروان یک حزب و دسته را نشر میدهد و بیان میکند .

فرهنگ معین

( اُ ) [ فر. ] ( اِ. )۱ - کارمند. ۲ - عضو،اندام . ۳ - نشریه ای که بیان کنندة اندیشه ها و دیدگاه های یک سازمان یا حزب خاص باشد، ترجمان . (فره ).

لغت نامه دهخدا

ارگان. [ اُ ] ( فرانسوی ، اِ ) ( از یونانی ارگانن ) عضو. کارمند. || مُبیِّن افکار گروهی : روزنامه شوری ارگان حزب اجتماعیون بود.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) عضو، اندام.
۲. سازمان، نهاد، تشکیلات.
۳. نشریه ای متعلق به یک حزب یا گروه خاص که بیان کنندۀ اندیشه ها و اهداف آن حزب سیاسی است.

دانشنامه عمومی

ارگان می تواند به موارد زیر اشاره کند:
اُرگان به معنای نهاد، مثل یک نهاد مدنی یا نهاد اجتماعی
اُرگان در علوم زیستی، به معنای اندام (کالبدشناسی) در موجودات زنده
اَرگان یا اَرجان، نام قدیم بهبهان
اَرگان، آرگان یا ارقان گونه ای درخت، بومی کشور مراکش
اُرِگان ی‍ا اورگن، از ایالت های آمریکا

پیشنهاد کاربران

( organe ) الف ـ بنیادی که برای انجام دادن کار مشخصی تأسیس شده است. ب ـ مکانیسم.

( ارّگان ) شهر. شهرکی است خرم میان سینیز و ارگان. ( حدودالعالم ص 133 )

نهاد ، هموند ، هندام.


کلمات دیگر: