مترادف نگارش : تحریر، کتابت، نگاشتن، نوشتن، ثبت، تالیف
نگارش
مترادف نگارش : تحریر، کتابت، نگاشتن، نوشتن، ثبت، تالیف
فارسی به انگلیسی
writing, painting
authorship, composition, record, writing
مترادف و متضاد
تحریر، کتابت
نگاشتن، نوشتن
ثبت
تالیف
۱. تحریر، کتابت
۲. نگاشتن، نوشتن
۳. ثبت
۴. تالیف
طبع، اشاعه، انتشار، نشر، نشریه، نگارش، طبع ونشر
ضبط، ثبت، صفحه گرامافون، نگارش
فرهنگ فارسی
نگاشتن
( اسم ) ۱ - نقش . ۲ - تحریر : یرلیغ بر عهده جمیع حکام ...صادر گردید تا ارباب تقاویم را از نگارش خرافات قدیم قدغن کنند ... یا آیین نگارش . طریقه نوشتن ( نامه ها داستانها کتابها در موضوعات مختلف ) شیوه انشائ . یا اداره نگارش . اداره مطبوعات ( در بعض وزارتخانه ها ) .
( اسم ) ۱ - نقش . ۲ - تحریر : یرلیغ بر عهده جمیع حکام ...صادر گردید تا ارباب تقاویم را از نگارش خرافات قدیم قدغن کنند ... یا آیین نگارش . طریقه نوشتن ( نامه ها داستانها کتابها در موضوعات مختلف ) شیوه انشائ . یا اداره نگارش . اداره مطبوعات ( در بعض وزارتخانه ها ) .
فرهنگ معین
(ن ر ) (اِمص . ) نوشتن .
لغت نامه دهخدا
نگارش. [ ن ِ رِ ] ( اِمص ، اِ ) نگاشتن. ( آنندراج ). اسم و حاصل مصدر از نگاشتن. ( یادداشت مؤلف ). نقش کردن. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || تحریر. نوشتن. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || انشاء. ( یادداشت مؤلف ). || نقش و نگار. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || رسم. ( ناظم الاطباء ). نقاشی. ( یادداشت مؤلف ). || تصویر. ( یادداشت مؤلف ). || خط. تحریر. نوشته. ( ناظم الاطباء ). دستخط. ( یادداشت مؤلف ).
- اداره نگارش ؛ انطباعات. ( لغات فرهنگستان ). اداره مطبوعات در بعضی وزارت خانه ها. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- اداره نگارش ؛ انطباعات. ( لغات فرهنگستان ). اداره مطبوعات در بعضی وزارت خانه ها. ( از فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
نوشتن.
جدول کلمات
تحریر
پیشنهاد کاربران
نگارش. ( اسم مصدر ) عملِ نگاشتن. مقایسه شود با «شمارش» که مترادف است با «عملِ شماردن».
رجوع شود به نگارش.
رجوع شود به نگارش.
ا. املاء، شیوه نوشتن واتها ( حروف ) و واژه ها.
کلمات دیگر: