کلمه جو
صفحه اصلی

طر

فرهنگ فارسی

طرف، جانب، ونیزبه معنی همه ، طرا: همه، همگی
همه جمیع کلا همگی

لغت نامه دهخدا

طر. [ طَرر ] ( ع مص ) نیک راندن. || گرد آوردن شتران از اطراف و جوانب وقت راندن. || تیز کردن کارد و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تیز کردن سنان. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). || کفانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شکافتن. ( غیاث اللغات ). بریدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). منه : کان یطر شاربه ؛ ای یقصه. ( منتهی الارب ). بریدن و شکافتن کیسه. ( تاج المصادر بیهقی ). || به گل اندودن حوض را. || افتادن دست بر خم شمشیر. || بلند ساختن بنا. || دمیدن گیاه. دمیدن بروت. || روشن شدن. یقال : طرت النجوم ؛ اذا اضأت. طرور، مثله. || ربودن. || طپانچه زدن. || افتادن. || ( اِ ) پشم نو برآمده. || موی خر که بعد از ریختن برآمده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

طر. [ طُرر ] ( ع اِ ) همه : جأوا طراً؛ آمدند همه. ( منتهی الارب ). جمیع. کلا.همگی. جمیعاً. کافةً. قاطِبة. گِشت. همگان. کلمه طر در زبان عرب جز به صورت حال بصورت دیگر استعمال نشده ، یعنی همیشه بمعنی همه و بصورت طرّاً آمده است.

طر. [ طَرر ] (ع مص ) نیک راندن . || گرد آوردن شتران از اطراف و جوانب وقت راندن . || تیز کردن کارد و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیز کردن سنان . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). || کفانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکافتن . (غیاث اللغات ). بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منه : کان یطر شاربه ؛ ای یقصه . (منتهی الارب ). بریدن و شکافتن کیسه . (تاج المصادر بیهقی ). || به گل اندودن حوض را. || افتادن دست بر خم شمشیر. || بلند ساختن بنا. || دمیدن گیاه . دمیدن بروت . || روشن شدن . یقال : طرت النجوم ؛ اذا اضأت . طرور، مثله . || ربودن . || طپانچه زدن . || افتادن . || (اِ) پشم نو برآمده . || موی خر که بعد از ریختن برآمده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).


طر. [ طُرر ] (ع اِ) همه : جأوا طراً؛ آمدند همه . (منتهی الارب ). جمیع. کلا.همگی . جمیعاً. کافةً. قاطِبة. گِشت . همگان . کلمه ٔ طر در زبان عرب جز به صورت حال بصورت دیگر استعمال نشده ، یعنی همیشه بمعنی همه و بصورت طرّاً آمده است .


جدول کلمات

طرف ، جانب


کلمات دیگر: