علی کنانی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
علی کنانی. [ ع َ ی ِ ک ِ ] ( اِخ ) ابن عمربن ابراهیم بن عبداﷲ کنانی قیچاطی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قیچاطی شود.
علی کنانی. [ ع َ ی ِ ک ِ ] ( اِخ ) ابن محمدبن صائغ کنانی. متوفی در سال 680 هَ. ق. او راست : شرح جمل ابوالقاسم زجاجی. ( از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 604 ).
علی کنانی. [ ع َ ی ِک ِ ] ( اِخ ) ابن محمدبن علی بن عبدالرحمان بن عراق شامی حجازی شافعی کنانی. مشهور به ابن عراق و ملقب به سعدالدین. رجوع به علی حجازی ( ابن محمدبن... ) شود.
علی کنانی. [ ع َ ی ِ ک ِ ] ( اِخ ) ابن محمدبن عمیر نحوی کنانی. مکنی به ابوالحسن. وی از یاران محمدبن حسن بن مقسم بود و در سال 416 هَ. ق. امالی ثعلب را از او روایت کرده است. ( از معجم الادباء یاقوت چ قاهره ج 14 ص 245 و چ مارگلیوث ج 5 ص 378 ).
علی کنانی. [ ع َ ی ِ ک ِ ] ( اِخ ) ابن محمدبن محمدبن علی بن احمدبن حجر عسقلانی مصری کنانی شافعی. مشهور به ابن حجر. رجوع به علی عسقلانی شود.
علی کنانی. [ ع َ ی ِ ک ِ ] ( اِخ ) ابن مقلدبن نصربن منقذ کنانی.مکنی به ابوالحسن و ملقب به سدیدالملک. وی شاعر و امیری شجاع و کریم بود. او اولین تن از بنی منقذ است که بر قلعه «شیزر» واقع بین معرة و حماة دست یافت. این قلعه در دست رومیان بود و وی در سال 474 هَ. ق. آن را تسخیر کرد و تا سال 479 که سال وفات اوست در آنجا بود. او را دیوان شعری است. ( از الاعلام زرکلی ).
علی کنانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن عمربن ابراهیم بن عبداﷲ کنانی قیچاطی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قیچاطی شود.
علی کنانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن صائغ کنانی . متوفی در سال 680 هَ . ق . او راست : شرح جمل ابوالقاسم زجاجی . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 604).
علی کنانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن مقلدبن نصربن منقذ کنانی .مکنی به ابوالحسن و ملقب به سدیدالملک . وی شاعر و امیری شجاع و کریم بود. او اولین تن از بنی منقذ است که بر قلعه ٔ «شیزر» واقع بین معرة و حماة دست یافت . این قلعه در دست رومیان بود و وی در سال 474 هَ . ق . آن را تسخیر کرد و تا سال 479 که سال وفات اوست در آنجا بود. او را دیوان شعری است . (از الاعلام زرکلی ).
علی کنانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم کنانی فیجاطی . مکنی به ابوالحسن . متوفی در سال 720 هَ . ق . او راست : التکملة المفیدة لحافظ القصیدة الشاطبیة فی القرأات . (از کشف الظنون ص 649).
علی کنانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمیر نحوی کنانی . مکنی به ابوالحسن . وی از یاران محمدبن حسن بن مقسم بود و در سال 416 هَ . ق . امالی ثعلب را از او روایت کرده است . (از معجم الادباء یاقوت چ قاهره ج 14 ص 245 و چ مارگلیوث ج 5 ص 378).
علی کنانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن علی بن احمدبن حجر عسقلانی مصری کنانی شافعی . مشهور به ابن حجر. رجوع به علی عسقلانی شود.
علی کنانی . [ ع َ ی ِک ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن عبدالرحمان بن عراق شامی حجازی شافعی کنانی . مشهور به ابن عراق و ملقب به سعدالدین . رجوع به علی حجازی (ابن محمدبن ...) شود.