کلمه جو
صفحه اصلی

سقیلا

فرهنگ فارسی

سقلیه سیسیل
نام شهریست

لغت نامه دهخدا

سقیلا. [ س َ ] ( اِخ ) نام کوهی بر زمین روم که گشتاسب آنجا اژدها کشته است. ( شرفنامه منیری ) :
چو هیشوی کوه سقیلا بدید
به انگشت بنمود و دم درکشید.
فردوسی.
به کوه سقیلا یکی اژدهاست
که کشور همه ساله زو در بلاست.
فردوسی.

سقیلا. [ س َ ] ( اِخ ) نام شهری است. ( ولف ) :
حصار سقیلا بپرداختند
کز آن سوهمی تاختن ساختند.
فردوسی.

سقیلا. [ س َ ] (اِخ ) نام شهری است . (ولف ) :
حصار سقیلا بپرداختند
کز آن سوهمی تاختن ساختند.

فردوسی .



سقیلا. [ س َ ] (اِخ ) نام کوهی بر زمین روم که گشتاسب آنجا اژدها کشته است . (شرفنامه منیری ) :
چو هیشوی کوه سقیلا بدید
به انگشت بنمود و دم درکشید.

فردوسی .


به کوه سقیلا یکی اژدهاست
که کشور همه ساله زو در بلاست .

فردوسی .




کلمات دیگر: