( دشخوار آمدن ) ( مصدر ) دشخوار چیزی برکسی سخت آمدن بر وی .
دشخوار امدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( دشخوار آمدن ) دشخوار آمدن. [ دُ خوا / خا م َ دَ ] ( مص مرکب ) سخت آمدن. صعب آمدن. دشوار آمدن : ملک را این سخن دشخوار آمد فرمود تا مصارعت کنند. ( گلستان سعدی ).
وآنکه در نعمت و آسایش و آسانی زیست
مردنش زینهمه شک نیست که دشخوار آید.
وآنکه در نعمت و آسایش و آسانی زیست
مردنش زینهمه شک نیست که دشخوار آید.
سعدی ( گلستان ).
و رجوع به دشخوار شود.کلمات دیگر: