کلمه جو
صفحه اصلی

سلاحه

فرهنگ فارسی

کمیز بز کوهی که در سنگلاخها منجمد شود .

لغت نامه دهخدا

( سلاحة ) سلاحة. [ س ُ ح َ ] ( ع اِ ) کمیز بز کوهی که در سنگلاخها منجمد شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کمیز بزکوهی که بر سنگ ریخته و سیاه شده باشد و آن را از روی سنگ تراشیده مانند داروها خصوصاً در جذام بکار برند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به الفاظ الادویه و تحفه حکیم مؤمن و فهرست مخزن الادویه و رجوع به سلاحه شود.
سلاحه. [ س َ ح َ ] ( ع اِ ) شاش بز کوهی را گویند که بر سنگ کرده باشد و بر سنگ سیاه شده و آن را تراشند و در دوایی بکار برند خصوص جذام را نافع است و ظاهراً با لغت سابق سلاجت تصحیف خوانی شده باشد اﷲ اعلم. ( برهان ). رجوع به ماده بعد شود.

سلاحه . [ س َ ح َ ] (ع اِ) شاش بز کوهی را گویند که بر سنگ کرده باشد و بر سنگ سیاه شده و آن را تراشند و در دوایی بکار برند خصوص جذام را نافع است و ظاهراً با لغت سابق سلاجت تصحیف خوانی شده باشد اﷲ اعلم . (برهان ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.


سلاحة. [ س ُ ح َ ] (ع اِ) کمیز بز کوهی که در سنگلاخها منجمد شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کمیز بزکوهی که بر سنگ ریخته و سیاه شده باشد و آن را از روی سنگ تراشیده مانند داروها خصوصاً در جذام بکار برند. (ناظم الاطباء). رجوع به الفاظ الادویه و تحفه ٔ حکیم مؤمن و فهرست مخزن الادویه و رجوع به سلاحه شود.



کلمات دیگر: