روشنی و شفافی و سرخی روی
روز رخ
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
روزرخ. [ رُ ] ( اِ مرکب ) روشنی و شفافی و سرخی روی. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ). سرخ رویی. || ( ص مرکب ) کنایه از سرخ روی. ( برهان قاطع ). || کنایه از زیبا و خورشیدروی و سرخ روی :
بود آفتاب زردی کان روزرخ درآمد
صبح دو عید بنمود از سایه هلالش.
بود آفتاب زردی کان روزرخ درآمد
صبح دو عید بنمود از سایه هلالش.
؟
کلمات دیگر: