کلمه جو
صفحه اصلی

قعیقعان

لغت نامه دهخدا

قعیقعان. [ ق ُ ع َ ق ِ] ( اِخ ) نام کوهی است به مکه. عرام گوید: از آنجا تا مکه دوازده میل مسافت است و در راه جرف ( حوف ) به سوی یمن قرار دارد. ( معجم البلدان ). کوهی است در مکه ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب )، که رو به سوی کوه ابوقبیس دارد و بدین نام خوانده شده زیرا که طائفه جرهم اسلحه خود را در آن مینهادند و بانگ اسلحه در آن بلندمیشد، و یا چون این طایفه یا طایفه قطوراء در این مکان مصاف دادند بانگ اسلحه برخاست. ( منتهی الارب ).

قعیقعان. [ ق ُ ع َ ق ِ ] ( اِخ ) دهی است که در آن آبی است و کشتزاری بر دوازده گروه از مکه در راه جرف به سوی یمن. ( منتهی الارب ).

قعیقعان. [ ق ُ ع َ ق ِ ] ( اِخ ) دهی است دارای آبهای جاری و کشتزارها و نخلستانها و باغهای میوه ، و کسی که در آن بایستد مشرف بر رکن عراقی خانه خدا خواهد بود مگر آنکه بناها و ساختمانها حائل گردد. ( معجم البلدان ). رجوع به ماده قبل شود.

قعیقعان. [ ق ُع َ ق ِ ] ( اِخ ) کوهی است به اهواز نرم سنگ که از سنگش ستونهای جامع بصره ساختند. ( منتهی الارب ). کوهی است در اهواز، و گویند چون زبیربن عوام حکومت بصره را به فرزند خود حمزه داد و حمزه به اهواز آمد هنگامی که کوه اهواز را مشاهده کرد گفت این کوه مانند کوه قعیقعان است ، و این اسم برای آن ماند. ( معجم البلدان ).

قعیقعان . [ ق ُ ع َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است دارای آبهای جاری و کشتزارها و نخلستانها و باغهای میوه ، و کسی که در آن بایستد مشرف بر رکن عراقی خانه ٔ خدا خواهد بود مگر آنکه بناها و ساختمانها حائل گردد. (معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.


قعیقعان . [ ق ُ ع َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است که در آن آبی است و کشتزاری بر دوازده گروه از مکه در راه جرف به سوی یمن . (منتهی الارب ).


قعیقعان . [ ق ُ ع َ ق ِ] (اِخ ) نام کوهی است به مکه . عرام گوید: از آنجا تا مکه دوازده میل مسافت است و در راه جرف (حوف ) به سوی یمن قرار دارد. (معجم البلدان ). کوهی است در مکه (اقرب الموارد) (منتهی الارب )، که رو به سوی کوه ابوقبیس دارد و بدین نام خوانده شده زیرا که طائفه ٔ جرهم اسلحه ٔ خود را در آن مینهادند و بانگ اسلحه در آن بلندمیشد، و یا چون این طایفه یا طایفه ٔ قطوراء در این مکان مصاف دادند بانگ اسلحه برخاست . (منتهی الارب ).


قعیقعان . [ ق ُع َ ق ِ ] (اِخ ) کوهی است به اهواز نرم سنگ که از سنگش ستونهای جامع بصره ساختند. (منتهی الارب ). کوهی است در اهواز، و گویند چون زبیربن عوام حکومت بصره را به فرزند خود حمزه داد و حمزه به اهواز آمد هنگامی که کوه اهواز را مشاهده کرد گفت این کوه مانند کوه قعیقعان است ، و این اسم برای آن ماند. (معجم البلدان ).



کلمات دیگر: