قعیقعان. [ ق ُ ع َ ق ِ ] ( اِخ ) دهی است که در آن آبی است و کشتزاری بر دوازده گروه از مکه در راه جرف به سوی یمن. ( منتهی الارب ).
قعیقعان. [ ق ُ ع َ ق ِ ] ( اِخ ) دهی است دارای آبهای جاری و کشتزارها و نخلستانها و باغهای میوه ، و کسی که در آن بایستد مشرف بر رکن عراقی خانه خدا خواهد بود مگر آنکه بناها و ساختمانها حائل گردد. ( معجم البلدان ). رجوع به ماده قبل شود.
قعیقعان. [ ق ُع َ ق ِ ] ( اِخ ) کوهی است به اهواز نرم سنگ که از سنگش ستونهای جامع بصره ساختند. ( منتهی الارب ). کوهی است در اهواز، و گویند چون زبیربن عوام حکومت بصره را به فرزند خود حمزه داد و حمزه به اهواز آمد هنگامی که کوه اهواز را مشاهده کرد گفت این کوه مانند کوه قعیقعان است ، و این اسم برای آن ماند. ( معجم البلدان ).