برابر پارسی : پیشوایان، رهنُمودان
ایمه
برابر پارسی : پیشوایان، رهنُمودان
فارسی به انگلیسی
Imams, pontiffs
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع امام .
ماخوذ از تازی زمینی که پادشاه بخراج بسیار اندکی بکسی عطا کند .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ایمة. [ اَ م َ ] ( ع مص ) ناکدخدا ماندن زن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و چنین است بی زن ماندن مرد. ( از اقرب الموارد ). بی شوهر شدن زن و بی زن شدن شوهر. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ).
ایمة. [اَ ی ِم ْ م َ ] ( ع اِ ) ائمه. ج ِ امام. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). پیشوایان و امامان.
- ایمه اثناعشر ؛ دوازده امام. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به ائمه شود.
- ایمه جماعت ؛ پیشنمازان.
ایمه. [ اَ م َ / م ِ ] ( ضمیر ) در پارسی باستان ، «ایما» ، در پهلوی ، «ایم »، ضمیر اشاره بمعنی این است ، در لهجه گالشی ، «ایما» . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). اینکه ، اسم اشارت است بقریب. ( غیاث ). || ( ق ) اکنون و این دم. ( برهان ). اکنون و این زمان و این دم. ( آنندراج ). اکنون. ( غیاث ). حالا و اکنون و این هنگام و این دم. ( ناظم الاطباء ). اکنون. این دم. ( فرهنگ فارسی معین ) :
عدوت چون تو تواند شد ایمه او سگ کیست
که حیله جوید و از گربه شیر نر سازد.
نسبت جور بدوران چه کنم.
موتوا بغیظکم نه بس آید جوابشان.
ایمه از سیمرغ بگذر کآشنا نایاب تر.
بهر گلاب طرب فزای صفاهان.
ایمه مگو که آسمان اهل برون نمی دهد
اهل که نامد از عدم چیست خطای آسمان.
ایمه. [ م َ / م ِ ] ( ق ) اینچنین. همچنین. ( برهان ) ( آنندراج ). همچنین. ( غیاث اللغات ). اینچنین. ( رشیدی ) :
ایمه از این خاک تیره فام که برخاست
تا که نه در پای پیل ممتحن افتاد.
عدوت چون تو تواند شد ایمه او سگ کیست
که حیله جوید و از گربه شیر نر سازد.
مجیرالدین بیلقانی .
ایمه دوران چو من آسیمه سر است
نسبت جور بدوران چه کنم .
خاقانی .
ایمه جوابشان چه دهم کز زبان سرخ
موتوا بغیظکم نه بس آید جوابشان .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 329).
آشنا سیمرغ وار اندر جهان نایاب شد
ایمه از سیمرغ بگذر کآشنا نایاب تر.
خاقانی .
ایمه نه بغداد جای شیشه گرانست
بهر گلاب طرب فزای صفاهان .
خاقانی .
|| هرزه و یاوه و بیهوده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیهوده . (غیاث ). بیهوده و یاوه . (رشیدی ) :
ایمه مگو که آسمان اهل برون نمی دهد
اهل که نامد از عدم چیست خطای آسمان .
خاقانی .
|| اینهمه . (غیاث اللغات ). ظاهراً مخفف این همه باشد. (رشیدی ) (آنندراج ).
ایمه . [ اَ م ِ / اَ ی ِم ْ م ِ ] (اِ) مأخوذ از تازی . زمینی که پادشاه بخراج بسیار اندکی بکسی عطا کند. || اراضی موقوفه . || کسی که دارای اراضی باشد که پادشاه بوی بخشیده باشد. (ناظم الاطباء). || آنکه دارای اراضی موقوفه باشد. (اشتینگاس ) (ناظم الاطباء).
ایمه از این خاک تیره فام که برخاست
تا که نه در پای پیل ممتحن افتاد.
مجیر بیلقانی .
سیمرغ فارغم که نه دانه خورد نه آب
ایمه چه دانه نه بچه ٔ مرغ دینه ام .
مجیر بیلقانی .
بیش بر جای خدم ننشیند
ایمه مخدوم نه جای خدم است .
خاقانی .
ایمة. [ اَ م َ ] (ع اِ) بیوکی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). بیوکی و عروسی . (ناظم الاطباء). و منه الحدیث : انه کان یتعوذ من الایمة. (منتهی الارب ).
ایمة. [ اَ م َ ] (ع مص ) ناکدخدا ماندن زن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و چنین است بی زن ماندن مرد. (از اقرب الموارد). بی شوهر شدن زن و بی زن شدن شوهر. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
ایمة. [اَ ی ِم ْ م َ ] (ع اِ) ائمه . ج ِ امام . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). پیشوایان و امامان .
- ایمه ٔ اثناعشر ؛ دوازده امام . (از ناظم الاطباء). رجوع به ائمه شود.
- ایمه ٔ جماعت ؛ پیشنمازان .
- ائمه جماعت ؛پیش نمازان.
- ائمه راشدین ، ائمه هدی ، ائمه اثناعشر، ائمه اطهار ؛ دوازده امام از نسل علی و فاطمه علیهماالسلام.
- ائمه لغت ، ائمه نحو ؛ قدوه ها و ارکان لغت و نحو.
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) این چنین.
۳. (صفت ) این همه.
۴. (صفت ) یاوه، بیهوده.
اِمام#NAME?
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای آلمان
فرهنگ فارسی ساره
پیشوایان، رهنمودان
دانشنامه اسلامی
معنی یَأْتِینَ ﭐلْفَاحِشَةَ: آن زنان مرتکب زنا می شوند (فاحشه :طبق روایات وارده از ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) گناهی ظاهر و فاش از قبیل زنا و یا ناسزا و یا اذیت اهل خانه)
معنی یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ: که آن زنان مرتکب زنا شوند (فاحشه :طبق روایات وارده از ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) گناهی ظاهر و فاش از قبیل زنا و یا ناسزا و یا اذیت اهل خانه)
معنی کَبِّرْ: بزرگ دار- تکبیر گو(از ائمه معصومین (علیهمالسلام) وارد شده که معنای تکبیر ( الله اکبر )این است که خدا از اینکه در وصف بگنجد بزرگتر است ، پس خدای تعالی از هر وصفی که ما با آن توصیفش کنیم ، و حتی از خود این وصف بزرگتر است)
معنی کَبِّرْهُ: او را بزرگ دار-برای او تکبیر گو(از ائمه معصومین (علیهمالسلام) وارد شده که معنای تکبیر ( الله اکبر )این است که خدا از اینکه در وصف بگنجد بزرگتر است ، پس خدای تعالی از هر وصفی که ما با آن توصیفش کنیم ، و حتی از خود این وصف بزرگتر است)
معنی فَتِیلاًَ: نخ نازکی که در شکاف هسته ی خرما یا درون هسته ی آن است - چرکی که با مالیدن دست بر بدن به صورت فتیله در آمده (کلمه فتیل صفت مشبهه از ماده "فتل" به معنی پیچیدن است ، و صفت مشبهه گاهی به معنای اسم فاعل میآید ، و گاهی به معنای اسم مفعول ، و در عبارت "وَل...
معنی یَسْتَنبِطُونَهُ: در طلب مشخص کردن درستی و نادرستی آن هستند - آن را تشخیص می دهند - آن را استنباط می کنند (کلمه استنباط به معنای استخراج نظریه و رأی از حال ابهام به مرحله تمیز و شناسائی است و اصل این کلمه از نَبط به معنای اولین دلو آبی است که از چاه بیرون میآید. عبا...
ریشه کلمه:
امم (۱۲۴ بار)
...
از این عنوان در باب های بسیاری همچون طهارت، صلات، زکات، خمس، انفال، حج، جهاد، امر به معروف، نکاح، اطعمه و اشربه، احیاء موات، ارث، قضاء، حدود، قصاص و دیات، از جهات مختلف سخن رفته است.
مفهوم لفظ ائمه
أئمه جمع امام و امام در اطلاقات فقها در دو مفهوم عام و خاص به کار رفته است.
← مفهوم عام امام
شمار امامان معصوم علیهم السلام در شریعت اسلام دوازده نفر است
شیخ مفید، محمد بن محمد النعمان، المقنعة، ص۳۲.
...
پیشنهاد کاربران
هیمه. هیزم
لربختیاری ::
( ( ( ایمه یا هیوه ) ) )
imh. hivh