۱ - خطر بیم ترس هول . ۲ - دشواری .
خطرناکی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خطرناکی. [ خ َ طَ] ( حامص مرکب ) حالت خطرناک. حالت خطر. ( یادداشت بخطمؤلف ). خطر. هول. خوف. ( ناظم الاطباء ) :
از آن سو که دیدم دلم پاره شد
خرد زآن خطرناکی آواره شد.
شدن دور ازو کم توانسته ام.
خطرناکی رفته یاد آمدش.
چو گوهرنهاد است و گوهرنژاد
خطرناکی گوهر آرد بیاد.
از آن سو که دیدم دلم پاره شد
خرد زآن خطرناکی آواره شد.
نظامی.
خطرناکی کار دانسته ام شدن دور ازو کم توانسته ام.
نظامی.
جهان تاختن باز یاد آمدش خطرناکی رفته یاد آمدش.
نظامی.
|| قیمتی. باارزشی. پربهایی : چو گوهرنهاد است و گوهرنژاد
خطرناکی گوهر آرد بیاد.
نظامی.
کلمات دیگر: