کلمه جو
صفحه اصلی

حلمه

عربی به فارسی

نوک پستان , نوک غده , پستانک مخصوص شيربچه , ازنوک پستان خوردن , ممه , شبيه نوک پستان , پستانک


فرهنگ فارسی

سر پستان و آن دو باشد گیاه سعدان

لغت نامه دهخدا

( حلمة ) حلمة. [ ح َ ل ِ م َ ] ( ع ص ) مؤنث حلم است. ( منتهی الارب ). رجوع به حلم شود.

حلمة. [ ح َ ل َ م َ ]( ع اِ ) سر پستان و آن دو باشد. || گیاه سعدان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گیاهی است دیگر. || کنه خرد. ( منتهی الارب ). یکی حَلَم و آن کنه خرد است. ( از مهذب الاسماء ). || کنه بزرگ. و این لغت از اضداد است. رجوع به حلم شود. || کرمی است که در چرم افتد و هرگاه دباغت کنند جاهای خورده آن دریده و کفیده گردد. ج ، حَلَم. || خون پدر. ( از منتهی الارب ).

حلمة. [ ح َ ل َ م َ ](ع اِ) سر پستان و آن دو باشد. || گیاه سعدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گیاهی است دیگر. || کنه ٔ خرد. (منتهی الارب ). یکی حَلَم و آن کنه ٔ خرد است . (از مهذب الاسماء). || کنه ٔ بزرگ . و این لغت از اضداد است . رجوع به حلم شود. || کرمی است که در چرم افتد و هرگاه دباغت کنند جاهای خورده ٔ آن دریده و کفیده گردد. ج ، حَلَم . || خون پدر. (از منتهی الارب ).


حلمة. [ ح َ ل ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث حلم است . (منتهی الارب ). رجوع به حلم شود.



کلمات دیگر: