( دعوی آوردن ) ادعا کردن .
دعوی اوردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( دعوی آوردن ) دعوی آوردن. [ دَع ْ وی وَ دَ ] ( مص مرکب ) ادعا کردن :
وگر دعوی آرم به پیغمبری
چه حجت کند خلق را رهبری.
شکر قاتل برده و دعوی خون آورده ام.
وگر دعوی آرم به پیغمبری
چه حجت کند خلق را رهبری.
نظامی.
نقض همت بین که از میدان نزهتگاه حشرشکر قاتل برده و دعوی خون آورده ام.
طالب آملی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: