کلمه جو
صفحه اصلی

کندور

فرهنگ فارسی

کنور .کندو . کندوله

لغت نامه دهخدا

کندور. [ ] (اِ) کنور. کندو. کندوله . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


کندور. [ ک ُ ] (اِ) کندر و مصطکی . (ناظم الاطباء). علک . کندر. مزدکی . (زمخشری ).


کندور. [ ک ُ ] ( اِ ) کندر و مصطکی. ( ناظم الاطباء ). علک. کندر. مزدکی. ( زمخشری ).

کندور. [ ] ( اِ ) کنور. کندو. کندوله. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

پیشنهاد کاربران

کُندور : تحریف خُن دار به معنی خون درخت بوده است.

داروی سنتی


کلمات دیگر: