چوبکی است میان کاواک که بر آن پنب. ریسیده را برای تافتن بپیچند .
استاج
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
استاج. [ اِ ] ( ع اِ ) چوبکی است میان کاواک که بر آن پنبه ریسیده را برای تافتن پیچند. || یا چیزی که رشته را از دوک بدست بر آن پیچند. ( منتهی الارب ). اِستیج.
دانشنامه عمومی
استاج ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
استاج (سبزوار)
استاج (کوهبنان)
استاج (مشهد)
استاج (سبزوار)
استاج (کوهبنان)
استاج (مشهد)
wiki: ایران است.
این روستا در دهستان خواشد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۶۷ نفر (۱۲۱خانوار) بوده است.روستا استاج از توابع بخش روداب شهرستان سبزوار است که از شمال به کوه معراج و از جنوب به کوه بهارستان محدود می شود.
این روستا در دهستان خواشد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۶۷ نفر (۱۲۱خانوار) بوده است.روستا استاج از توابع بخش روداب شهرستان سبزوار است که از شمال به کوه معراج و از جنوب به کوه بهارستان محدود می شود.
wiki: بخش مرکزی شهرستان کوهبنان در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان جور قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۱ نفر (۶خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان جور قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۱ نفر (۶خانوار) بوده است.
wiki: استاج (کوهبنان)
پیشنهاد کاربران
به معنی سردار لشکر ترک غزنوی می باشد
کلمات دیگر: