کلمه جو
صفحه اصلی

معراج پیامبر

پیشنهاد کاربران

اسراء به معنای سیر و سفر شبانه و معراج به معنای بالا رفتن از نرده بان و اوج گرفتن می باشند و دو داستان خیالی اند که توسط حکیم برجسته قوم عرب و بنیانگذار دین و مخترع یوغ شریعت اسلام محمد ابن عبدالله سروده شده اند. قبل از پیامبر اسلام سرودن چنین داستان های تخیلی بین اقوام دیگر هم مرسوم بوده است. به عنوان مثال یعقوب ( تلفظ اصلی : جاکوب ) فرزند اسحاق ( تلفظ اصلی : ایسا اک به معنای ایسای کوچک ) و نوه ابراهیم ( تلفظ اصلی : آبراهام یا آب راه اَم به معنای توشه نوشیدنی راه من ) در خواب می بیند که از یک نرده بان بالا رفته است و روی بام خداوند ایستاده و با او به گفت و شنود مشغول میشود. اَردا ویراف هم یک روحانی زرتشتی در سفر نامه ویراف نامک ( ویراف نامه مختصر ) پس از نشئه شدن از طریق نوشیدن یک مَی مست کننده به یک خواب عمیق سه شبانه روزی فرو می رود و پس از بیداری، روئیا های خودرا برای ریش سفیدان و بزرگان دینی زرتشتی که در انتظار بیداری وی نشسته بودند تعریف می کند. صحنه هایی از زندگانی نیکو کاران در بهشت و عذاب بدکاران در جهنم و الا آخر. پیامبر اسلام از محتوا و جزئیات این معراج نامه ها و جزئیات آنها آشنایی و اطلاع کامل داشته است و دوست داشته است که قوم عرب هم از قافله اقوام یهود و عجم در معراج نامه نویسی عقب نماند و بی بهره نباشد. لذا از روی دلسوزی با قوم خویش این دو داستان را سروده است و آنهم با آب و تاب بیشتری در مقایسه با داستان های اقوام بیگانه. نکته بسیار مهمی در این داستان ها وجود دارد که هم خود سرایندگان و هم راویان و نقالان و مفسرین این روایات به آن یا واقف و آگاه نبوده اند یا اینکه عمدا به آن توجهی نداشته اند و یا اینکه اصولا تصور روشنی از خداوند نداشته اند. آن نکته این است که خداوند یک موجود بینهایت؛ نامتناهی ؛ و یا لایه تناهی و بیکران است و نمی توان بطور دلخواه اورا در یک جای محدودی مثل بالا بام یا روی سقف افلاک و بیرون از آسمان ها قرار داد و سپس به سوی ملاقات جمال و جلال او از پله کان یا نرده بان بالا رفت و معراج نمود. کل کیهان قطره ناچیزی از وجود خداوند می باشد در کنار قطرات بیشمار کیهانی دیگر در پهنه بینهایت و بیکرانی. بطور کلی اشتباه باور دینی مخصوصا ادیان ابراهیمی در این است که خداوند را از عالم مادی جدا می کنند و اورا در جایی به نام عالم غیب قرار میدهند و ازاین طریق بطور ناخود آگاه مرتکب ثنویت می شوند. اما حقیقت این است که غیر از بینهایت هیچ چیز دیگری وجود ندارد و بی نهایت چیزی نیست غیر از خود خداوند. البته این حقیقت به این معنا نیست که موجودات زنده و غیر زنده ارزش وجودی نداشته باشند، بلکه به این معناست که کلیه موجودات اجزای خداوند می باشند. بنابراین سعی و کوشش انسان دینی برای رسیدن به خداوند در پایان راه و در بیرون از این جهان مادی ، یک عمل باطل و دست و پاگیر و تلف کننده عمر و وقت و انرژی می باشد. در راس جناح چنین انسان هایی انبیاء و اولیا و معصومین و حکیمان و عارفان دینی قرار دارند. در صورت علاقه خواننده گرامی می تواند به سفر نامه قندی " از بینهایت تا بینهایت در بینهایت " در قالب هفت عالم از طریق مه بانگ های هفتگانه، ازل و ابد، بیزمانی و بیمکانی ، امشاسپندان، حضرات خمس، گرانش کوانتایی، ماده ، روح ، روان ، جان ، علت و معلول ، برهان نظم، سماوات و الارض یا آسمانها و زمین های هفتگانه، امکانات اشرف و اخس ، نظم احسن ، فرمول همه چیز ، فرمول تخیلی - علمی عشق و خیلی بحث های دیگر در این سایت مراجعه نماید و درجه و توان تخیل را مشاهده نماید و آثار آنرا مورد ملاحظه قرار دهد.


کلمات دیگر: