عمرو بن عامر مکنی به ابی الخطاب و او راوی. فرد و فصیح بود و اصمعی از او لغت و شعر فرا گرفت و گفته او را حجت قرار داد .
بهدلی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بهدلی . [ ب َ دَ لی ی ] (اِخ ) عمروبن عامر مکنی به ابوالخطاب و او راویه ٔ فرد و فصیح بود و اصمعی از او لغت و شعر فراگرفت و گفته ٔ او را حجت قرار داد. (ابن الندیم ). رجوع به ابوالخطاب شود.
بهدلی . [ ب َ دَ لی ی ] (ص نسبی ) منسوب به بهدلة که نام قبیله ای است . (الانساب سمعانی ).
بهدلی. [ ب َ دَ لی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به بهدلة که نام قبیله ای است. ( الانساب سمعانی ).
بهدلی. [ ب َ دَ لی ی ] ( اِخ ) عمروبن عامر مکنی به ابوالخطاب و او راویه فرد و فصیح بود و اصمعی از او لغت و شعر فراگرفت و گفته او را حجت قرار داد. ( ابن الندیم ). رجوع به ابوالخطاب شود.
بهدلی. [ ب َ دَ لی ی ] ( اِخ ) عمروبن عامر مکنی به ابوالخطاب و او راویه فرد و فصیح بود و اصمعی از او لغت و شعر فراگرفت و گفته او را حجت قرار داد. ( ابن الندیم ). رجوع به ابوالخطاب شود.
پیشنهاد کاربران
به دلی : با جرأتی و جسارتی
عشق می باختم ببوس و به می
به دلی و هزار جان با وی
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 507 )
عشق می باختم ببوس و به می
به دلی و هزار جان با وی
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 507 )
کلمات دیگر: