کلمه جو
صفحه اصلی

ینجه

فرهنگ فارسی

(اسم ) یونجه
سعد را به لاطینیه ینجه نامند

لغت نامه دهخدا

ینجه. [ ی ُ ج َ / ج ِ ] ( اِ ) یونجه. اسپست. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به یونجه و اسپست شود.

ینجه. [ ی ُ ج َ ] ( معرب ، اِ ) سعد را به لاطینیه ینجه نامند. ( از حاشیه تذکره ابن بیطار و یادداشت مؤلف ). رجوع به سعد شود.

ینجه . [ ی ُ ج َ ] (معرب ، اِ) سعد را به لاطینیه ینجه نامند. (از حاشیه ٔ تذکره ٔ ابن بیطار و یادداشت مؤلف ). رجوع به سعد شود.


ینجه . [ ی ُ ج َ / ج ِ ] (اِ) یونجه . اسپست . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یونجه و اسپست شود.


گویش اصفهانی

تکیه ای: yunǰa
طاری: yunǰa
طامه ای: yonǰa
طرقی: yunǰa
کشه ای: yunǰa
نطنزی: yonǰa


پیشنهاد کاربران

غذای، اسب، الاغگاو، و غیره


کلمات دیگر: