کلمه جو
صفحه اصلی

برحذر

فارسی به انگلیسی

to pick up, to gather, to fill in, to remove, to avert, to wind up

فرهنگ فارسی

یکسو و بر کنار و بضم بای فارسی چنانکه شهرت گرفته خطاست به پرهیز .

لغت نامه دهخدا

برحذر. [ ب َ ح َ ذَ ] ( ص مرکب ) ( از: بر + حذر ) یکسو وبرکنار و بضم بای فارسی چنانکه شهرت گرفته خطاست. ( آنندراج ). دور. به پرهیز. به بیم. بحذر :
اندرین جای گیاهان زیانکار بسی است
زین چراگاه ازیرا حکما برحذرند.
ناصرخسرو.
اگر رأی تو بر این کار مقرر است... نیک برحذر باید بود. ( کلیله و دمنه ). ازتلون طبع پادشاهان برحذر باید بود. ( گلستان سعدی ). از حدت و صولت پادشاهان برحذر باید بود. ( گلستان سعدی ).
توپاک آمدی برحذر باش و پاک
که ننگست ناپاک رفتن بخاک.
سعدی ( بوستان ).
زان چهره عرقناک زنهار برحذر باش
سیلاب عقل و هوشند این قطره های باران.
صائب.
سلیم برحذر از تیر فتنه باش که باز
بلند ساخت زمانه کمان شیطان را.
سلیم ( آنندراج ).
- برحذر بودن ؛ پرهیز کردن. دور بودن.
- برحذر کردن ؛ پرهیزکردن. دوری کردن.

پیشنهاد کاربران

هوشیار بودن

هوشیار بودن، برابر خوبی نیست. پرهیز کردن بهتر است.

ملتفت بودن، با خبر بودن


کلمات دیگر: