کلمه جو
صفحه اصلی

اعمال


مترادف اعمال : اجرا، انجام

برابر پارسی : کارها، بکار بردن، انجام

فارسی به انگلیسی

dispensation, enforcement, exercise, exertion, implementation, use, exercising, using, acts, deeds

exercising, using


acts, deeds, actions, works, process, operations, practices


acts, deeds


dispensation, enforcement, exercise, exertion, implementation, use


مترادف و متضاد

اجرا، انجام


فرهنگ فارسی

( مصدر ) کار بستن بکار افکندن بکار بردن بکار داشتن : تا آنجا که ممکن است از اعمال زور باید خودداری شود .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. )جِ عمل . ۱ - کارها، کرده ها. ۲ - شغل ها، پیشه ها. ۳ - نواحی (حکومتی ).
( اِ ) [ ع . ] (مص ل . ) به کار بستن .

( اَ ) [ ع . ] ( اِ.)جِ عمل . 1 - کارها، کرده ها. 2 - شغل ها، پیشه ها. 3 - نواحی (حکومتی ).


( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) به کار بستن .


لغت نامه دهخدا

اعمال. [اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عمل ، کار و خدمت. ( آنندراج ). ج ِ عَمَل. ( مؤید الفضلاء ). ج ِ عَمَل ، بمعنی کار و خدمت. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ج ِ عَمَل ، یعنی هر کارکه از جانداری با نیت سر زند. ( از اقرب الموارد ). کردار. کار. خدمت. کارها. ( ناظم الاطباء ) :
ای فخر ملک اردشیر ای مملکت را ناگزیر
ای همچنان چون جان و تن آثار و اعمالت هژیر.
دقیقی.
کدخدای اعمال و اموال و تدبیر بر این جمله است. ( تاریخ بیهقی ص 394 ). و البته در اعمال و اموال سخن نگویی تا بر تو سخن کس نشنوند. ( تاریخ بیهقی ص 270 ). رنجی بزرگ بیرون طاقت بر خویش می نهد و دلتنگ میشود، به اعمال ابوالقاسم کثیر درپیچیده است. ( تاریخ بیهقی ص 369 ). که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی می نمودم. ( کلیله و دمنه ). و بر آنند که طاعت ملوک و خدمت پادشاهان فاضلتر اعمال است. ( کلیله و دمنه ). بمطالبه اعمال و تجدید عهد احوال رعیت مشغول شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 407 ).
و به مصالح اعمال شما اقتدا کند. ( گلستان ).
توانگری نه به مال است پیش اهل کمال
که مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال.
سعدی.
نه مستظهر است آن به اعمال خویش
نه این را در توبه بسته ست پیش.
سعدی.
- اعمال اربعه ؛ چهار عمل اصلی : جمع، تفریق ، ضرب ، تقسیم. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- اعمال حج ؛ مناسک حج. اعمال و افعالی که حاجیان باید در زیارت خانه کعبه بجای آرند.
- اعمال خیر ؛ کارهای نیک : صواب من آن است که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر... اقتصار نمایم. ( کلیله و دمنه ). و باز اعمال خیرو ساختن توشه آخرت از علت گناه از آنگونه شفا میدهد. ( کلیله و دمنه ).
- اعمال دماغی ؛ آنچه در مغز میگذرد. افکار. جریانات دماغ.
- اعمال رسولان.( تاج المصادر بیهقی ) ؛ کتاب پنجم عهد جدید است که مصنف آن لوقا بوده و آنرا چون خاتمه ای بر انجیل خود تصنیف نمود. و هم تاریخی است درباره کلیسای قدیم یعنی از سال 30 - 63 م. این کتاب حاوی اعمال تمام حواریان نیست بلکه کلیه اعمال پطرس و پولس در آنجامذکور است. و رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.
- اعمال شاقه ؛ کارهای سخت و مشکل چنانکه گویند: حبس با اعمال شاقه.
- اعمال شایسته ؛ کردار شایسته. ( ناظم الاطباء ).
- اعمال شب ؛ مستحبات و نوافل و عبادتهایی که در شب قدر بجای آرند. مجموع نماز و دعا و مناجاتی که بجای آوردن آنها در شب قدر مستحب است.

اعمال . [ اِ ] (ع مص ) کار فرمودن . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). کار فرمودن و در کار آوردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بر کار داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بکار واداشتن . (از اقرب الموارد). در کار آوردن . (منتهی الارب ). || کار بستن . (المصادرزوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || کردن به رأی و دانش خویش . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || در اصطلاح عبارت است از اضطراب در عمل و آن ابلغ است از خود عمل . (از تعریفات جرجانی ). || (اِمص ) کارفرمودگی . عمل کردگی . (ناظم الاطباء).
- اعمال غرض ؛ بکار بردن غرض . (یادداشت بخط مؤلف ).
- اعمال نفوذ ؛ بکار بردن قدرت و نفوذ. توصیه کردن .


اعمال . [اَ ] (ع اِ) ج ِ عمل ، کار و خدمت . (آنندراج ). ج ِ عَمَل . (مؤید الفضلاء). ج ِ عَمَل ، بمعنی کار و خدمت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ عَمَل ، یعنی هر کارکه از جانداری با نیت سر زند. (از اقرب الموارد). کردار. کار. خدمت . کارها. (ناظم الاطباء) :
ای فخر ملک اردشیر ای مملکت را ناگزیر
ای همچنان چون جان و تن آثار و اعمالت هژیر.

دقیقی .


کدخدای اعمال و اموال و تدبیر بر این جمله است . (تاریخ بیهقی ص 394). و البته در اعمال و اموال سخن نگویی تا بر تو سخن کس نشنوند. (تاریخ بیهقی ص 270). رنجی بزرگ بیرون طاقت بر خویش می نهد و دلتنگ میشود، به اعمال ابوالقاسم کثیر درپیچیده است . (تاریخ بیهقی ص 369). که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی می نمودم . (کلیله و دمنه ). و بر آنند که طاعت ملوک و خدمت پادشاهان فاضلتر اعمال است . (کلیله و دمنه ). بمطالبه ٔ اعمال و تجدید عهد احوال رعیت مشغول شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 407).
و به مصالح اعمال شما اقتدا کند. (گلستان ).
توانگری نه به مال است پیش اهل کمال
که مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال .

سعدی .


نه مستظهر است آن به اعمال خویش
نه این را در توبه بسته ست پیش .

سعدی .


- اعمال اربعه ؛ چهار عمل اصلی : جمع، تفریق ، ضرب ، تقسیم . (یادداشت بخط مؤلف ).
- اعمال حج ؛ مناسک حج . اعمال و افعالی که حاجیان باید در زیارت خانه ٔ کعبه بجای آرند.
- اعمال خیر ؛ کارهای نیک : صواب من آن است که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر... اقتصار نمایم . (کلیله و دمنه ). و باز اعمال خیرو ساختن توشه ٔ آخرت از علت گناه از آنگونه شفا میدهد. (کلیله و دمنه ).
- اعمال دماغی ؛ آنچه در مغز میگذرد. افکار. جریانات دماغ .
- اعمال رسولان .(تاج المصادر بیهقی ) ؛ کتاب پنجم عهد جدید است که مصنف آن لوقا بوده و آنرا چون خاتمه ای بر انجیل خود تصنیف نمود. و هم تاریخی است درباره ٔ کلیسای قدیم یعنی از سال 30 - 63 م . این کتاب حاوی اعمال تمام حواریان نیست بلکه کلیه ٔ اعمال پطرس و پولس در آنجامذکور است . و رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.
- اعمال شاقه ؛ کارهای سخت و مشکل چنانکه گویند: حبس با اعمال شاقه .
- اعمال شایسته ؛ کردار شایسته . (ناظم الاطباء).
- اعمال شب ؛ مستحبات و نوافل و عبادتهایی که در شب قدر بجای آرند. مجموع نماز و دعا و مناجاتی که بجای آوردن آنها در شب قدر مستحب است .
- اعمال صالحه ؛ اعمال نیک . کارهای پسندیده . عبادات و اموری که موجب اجر اخروی باشد.
- اعمال عبث ؛ کارهای بیهوده . کارها که بدون غرض و منفعتی باشد.
- اعمال فی سبیل اﷲ ؛ کارهایی که بخاطر رضای خدا انجام دهند. افعال که در راه خدا صورت پذیرد. مجموع کارهایی که بدون در نظر گرفتن مزد و پاداش دنیاوی انجام گیرد.
- اعمال نیک ؛ کارهای خوب . مجموع عبادات و دستگیری و افعال خوب .
- نامه ٔ اعمال ؛ نامه ای که ملائکه در آن نیک و بد کارهای هر بنده را ثبت می کنند. (یادداشت بخط مؤلف ).
|| دیهات و پرگهات نیز آمده ، ظاهراً به این معنی مجاز است . (از آنندراج ). مضافات . توابع. دهات و آبادیهای حومه ٔ شهر: دهی از اعمال بغداد و غیره ؛ یعنی از مضافات آن ؛ فلان قریه از اعمال خراسان است . (یادداشت بخط مؤلف ). قلعه ٔ جاری برد، و هی من اعمال اران . از اعمال فلان . از قراء آن . (یادداشت بخط مؤلف ). اعمال البلد؛ توابع بلد که تحت حکم آن و منسوب بدان هستند. یقال : «بعلبک من اعمال دمشق ». (ازاقرب الموارد) : و خاقان کیاک را یازده عامل است و آن اعمال بمیراث بفرزندان آن عامل بازدهند.(حدود العالم ). و هر ناحیتی از این نواحی مقسوم است به اعمال و اندر هر عملی شهرهاست بسیار. (حدود العالم ). امیر گفت یا اباسعید چه گویی در وی ؟ این مال چیست ؟ گفت : زندگانی خداوند دراز باد اعمال غزنی دریایی است که غور و عمق آن پیدا نیست . (تاریخ بیهقی ص 135). رسول فرست بدین مرد کی به تهامه است و تهامه اعمال مکه است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 106). و از آن سال باز دیبل و مکران با اعمال کرمان میرود کی ملک هند هر دو اعمال را ببهرام داد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 82). و آن اعمال و ولایتها را چون شروان و شکی و دیگراعمال به نان پاره ای بدیشان داد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 95). پسرش نعمی را با ده هزار نامزد کرد تا بحدود صیبون و آن اعمال کی سرحد فرس بود رفتند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 75). اعمال جوزجان بدو داد. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 397). امیر نصر وزیر خویش را نصربن اسحاق بخلاف خویش در آن اعمال بگذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 124). منتصر دیگر بار به نشابور قرار گرفت و عمال بر سر اعمال فرستاد و مطابقت اموال و استخراج معاملات آغاز نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 182). اگر ما را وسع مؤونت و اخراجات لشکر خراسان دست دادی آن اعمال بر تدبیر خویش گرفتمی و با دیگر ممالک ما مضاف گشتی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 113). خلف بن احمد پادشاه سیستان بود در سنه ٔ 354 هَ . ق . بسیج حج کرد و خلافت خویش در آن اعمال بطاهربن حسین داد که خویش او بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 35). || حواشی . اطرافیان . عمال : و همه ٔ نواحی اعمال بر کارشدند و مال نمی ستدند. (تاریخ بیهقی ص 692). پس از وی چهار تن از اعمال و کسان وی بودند هر یکی را هزارگان . (تاریخ بیهقی ص 449). جریده ٔ بقایای اموال بر اعمال و عمال عرض کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 344).

فرهنگ عمید

۱. به کار بردن، به کار بستن.
۲. [قدیمی] کار فرمودن.
= عمل

عمل#NAME?


۱. به کار بردن؛ به کار بستن.
۲. [قدیمی] کار فرمودن.


فرهنگ فارسی ساره

انجام


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَعْمَال: کارها
معنی مَثُوبَةً: پاداش - جزا (هم در مورد اعمال بد و هم درمورد اعمال خوب)
معنی أَعْمَالُکُمْ: اعمال شما
معنی کِتَابُنَا: کتاب ما - نوشته ی ما - نامه ی(اعمال)ما
معنی کِتَابَهُ: کتاب او - نوشته ی او- نامه ی(اعمال)او
معنی کِتَابِهَا: کتاب او - نوشته ی او- نامه ی(اعمال)او
معنی کِتَابَهُمْ: کتاب آنها - نوشته ی آنها - نامه ی(اعمال)آنها
معنی تَمْرَحُونَ: بی اندازه خوشحالی می کنید(ازمرح به معنای افراط در خوشحالی است که از اعمال مذموم بشمار میرود )
معنی عُرْفِ: آن سنن و سیرههای جمیل جاری در جامعه است که عقلای جامعه آنها را میشناسند ، به خلاف آن اعمال نادر و غیر مرسومی که عقل اجتماعی انکارش میکند ، که اینگونه اعمال عرف معروف نبوده بلکه منکر است
معنی مُقَصِّرِینَ: کوتاه کنندگان - آنان که عمل تقصیر را انجام می دهند ( یکی از اعمال حج که کوتاه کردن ناخن بعد از سعی صفا و مروه می باشد و با این عمل از احرام خارج می شوند)
معنی حَجَّ: قصد کرد-قصد کردن(چون هرکس که بخواهد همان مناسکی را که حضرت ابراهیم علیه السلام انجام دادبه جا آورد،باید قصد خانه خداکند به این اعمال نیز "حج"می گویند)
معنی سَنُیَسِّرُهُ: به زودی اورا آماده خواهیم کرد ( ازکلمه تیسیر به معنای تهیه کردن و آماده نمودن است و منظور در عبارت "فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَیٰ " این است که توفیق اعمال صالحه را به او بدهد ، و انجام اینگونه اعمال را برایش آسان سازد ، به طوری که هیچ گونه دشواری در ...
ریشه کلمه:
عمل (۳۶۰ بار)

پیشنهاد کاربران

کار ها

کاربرد ( اِعمال )

نمونه:
�کاربرد زور� بجای� اِعمال جبر�

جمع عمه یا خواهر پدر

جمع عمو؛ برادر پدر.


کلمات دیگر: