اعمال . [اَ ] (ع اِ) ج ِ عمل ، کار و خدمت . (آنندراج ). ج ِ عَمَل . (مؤید الفضلاء). ج ِ عَمَل ، بمعنی کار و خدمت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ عَمَل ، یعنی هر کارکه از جانداری با نیت سر زند. (از اقرب الموارد). کردار. کار. خدمت . کارها. (ناظم الاطباء)
: ای فخر ملک اردشیر ای مملکت را ناگزیر
ای همچنان چون جان و تن آثار و اعمالت هژیر.
دقیقی .
کدخدای اعمال و اموال و تدبیر بر این جمله است . (تاریخ بیهقی ص
394). و البته در اعمال و اموال سخن نگویی تا بر تو سخن کس نشنوند. (تاریخ بیهقی ص
270). رنجی بزرگ بیرون طاقت بر خویش می نهد و دلتنگ میشود، به اعمال ابوالقاسم کثیر درپیچیده است . (تاریخ بیهقی ص
369). که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی می نمودم . (کلیله و دمنه ). و بر آنند که طاعت ملوک و خدمت پادشاهان فاضلتر اعمال است . (کلیله و دمنه ). بمطالبه ٔ اعمال و تجدید عهد احوال رعیت مشغول شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
407).
و به مصالح اعمال شما اقتدا کند. (گلستان ).
توانگری نه به مال است پیش اهل کمال
که مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال .
سعدی .
نه مستظهر است آن به اعمال خویش
نه این را در توبه بسته ست پیش .
سعدی .
-
اعمال اربعه ؛ چهار عمل اصلی : جمع، تفریق ، ضرب ، تقسیم . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
اعمال حج ؛ مناسک حج . اعمال و افعالی که حاجیان باید در زیارت خانه ٔ کعبه بجای آرند.
-
اعمال خیر ؛ کارهای نیک
: صواب من آن است که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر... اقتصار نمایم . (کلیله و دمنه ). و باز اعمال خیرو ساختن توشه ٔ آخرت از علت گناه از آنگونه شفا میدهد. (کلیله و دمنه ).
-
اعمال دماغی ؛ آنچه در مغز میگذرد. افکار. جریانات دماغ .
-
اعمال رسولان .(تاج المصادر بیهقی ) ؛ کتاب پنجم عهد جدید است که مصنف آن لوقا بوده و آنرا چون خاتمه ای بر انجیل خود تصنیف نمود. و هم تاریخی است درباره ٔ کلیسای قدیم یعنی از سال
30 -
63 م . این کتاب حاوی اعمال تمام حواریان نیست بلکه کلیه ٔ اعمال پطرس و پولس در آنجامذکور است . و رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.
-
اعمال شاقه ؛ کارهای سخت و مشکل چنانکه گویند: حبس با اعمال شاقه .
-
اعمال شایسته ؛ کردار شایسته . (ناظم الاطباء).
-
اعمال شب ؛ مستحبات و نوافل و عبادتهایی که در شب قدر بجای آرند. مجموع نماز و دعا و مناجاتی که بجای آوردن آنها در شب قدر مستحب است .
-
اعمال صالحه ؛ اعمال نیک . کارهای پسندیده . عبادات و اموری که موجب اجر اخروی باشد.
-
اعمال عبث ؛ کارهای بیهوده . کارها که بدون غرض و منفعتی باشد.
-
اعمال فی سبیل اﷲ ؛ کارهایی که بخاطر رضای خدا انجام دهند. افعال که در راه خدا صورت پذیرد. مجموع کارهایی که بدون در نظر گرفتن مزد و پاداش دنیاوی انجام گیرد.
-
اعمال نیک ؛ کارهای خوب . مجموع عبادات و دستگیری و افعال خوب .
-
نامه ٔ اعمال ؛ نامه ای که ملائکه در آن نیک و بد کارهای هر بنده را ثبت می کنند. (یادداشت بخط مؤلف ).
|| دیهات و پرگهات نیز آمده ، ظاهراً به این معنی مجاز است . (از آنندراج ). مضافات . توابع. دهات و آبادیهای حومه ٔ شهر: دهی از اعمال بغداد و غیره ؛ یعنی از مضافات آن ؛ فلان قریه از اعمال خراسان است . (یادداشت بخط مؤلف ). قلعه ٔ جاری برد، و هی من اعمال اران . از اعمال فلان . از قراء آن . (یادداشت بخط مؤلف ). اعمال البلد؛ توابع بلد که تحت حکم آن و منسوب بدان هستند. یقال : «بعلبک من اعمال دمشق ». (ازاقرب الموارد)
: و خاقان کیاک را یازده عامل است و آن اعمال بمیراث بفرزندان آن عامل بازدهند.(حدود العالم ). و هر ناحیتی از این نواحی مقسوم است به اعمال و اندر هر عملی شهرهاست بسیار. (حدود العالم ). امیر گفت یا اباسعید چه گویی در وی ؟ این مال چیست ؟ گفت : زندگانی خداوند دراز باد اعمال غزنی دریایی است که غور و عمق آن پیدا نیست . (تاریخ بیهقی ص
135). رسول فرست بدین مرد کی به تهامه است و تهامه اعمال مکه است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص
106). و از آن سال باز دیبل و مکران با اعمال کرمان میرود کی ملک هند هر دو اعمال را ببهرام داد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص
82). و آن اعمال و ولایتها را چون شروان و شکی و دیگراعمال به نان پاره ای بدیشان داد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص
95). پسرش نعمی را با ده هزار نامزد کرد تا بحدود صیبون و آن اعمال کی سرحد فرس بود رفتند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص
75). اعمال جوزجان بدو داد. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص
397). امیر نصر وزیر خویش را نصربن اسحاق بخلاف خویش در آن اعمال بگذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
124). منتصر دیگر بار به نشابور قرار گرفت و عمال بر سر اعمال فرستاد و مطابقت اموال و استخراج معاملات آغاز نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
182). اگر ما را وسع مؤونت و اخراجات لشکر خراسان دست دادی آن اعمال بر تدبیر خویش گرفتمی و با دیگر ممالک ما مضاف گشتی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
113). خلف بن احمد پادشاه سیستان بود در سنه ٔ
354 هَ . ق . بسیج حج کرد و خلافت خویش در آن اعمال بطاهربن حسین داد که خویش او بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
35). || حواشی . اطرافیان . عمال
: و همه ٔ نواحی اعمال بر کارشدند و مال نمی ستدند. (تاریخ بیهقی ص
692). پس از وی چهار تن از اعمال و کسان وی بودند هر یکی را هزارگان . (تاریخ بیهقی ص
449). جریده ٔ بقایای اموال بر اعمال و عمال عرض کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
344).