کلمه جو
صفحه اصلی

اولیه


برابر پارسی : نخستین، یکمین، یکمینه

فارسی به انگلیسی

abecedarian, common, early, elemental, elementary, embryonic, initial, initiative, initiatory, neanderthal, original, pirmary, preliminary, primal, prime, primeval, primitive, proto-, rough

Abecedarian, common, early, elemental, elementary, embryonic, initial, initiative, initiatory, Neanderthal, original, pirmary, preliminary, primal, prime, primeval, primitive, proto-, rough


فارسی به عربی

اولی , تمهید , جنینی , مبکرا

مترادف و متضاد

primary (صفت)
ابتدایی، اصلی، مقدماتی، عمده، اولیه، نخستین، ابتدای

preliminary (صفت)
ابتدایی، مقدماتی، اولیه، آستانی

rudimentary (صفت)
ابتدایی، بدوی، ناقص، اولیه

primitive (صفت)
پیشین، قدیم، اصلی، بدوی، اولیه

prime (صفت)
اصلی، باستانی، بهترین، برجسته، عمده، درجه یک، اولیه، اول، نخستین، نخست

early (صفت)
زود، اولیه، مربوط به قدیم

primal (صفت)
اولیه، بسیار قدیمی

embryonic (صفت)
اولیه، جنینی، رویانی، نارس

incipient (صفت)
بدوی، اولیه، نخستین

primeval (صفت)
پیشین، باستانی، اولیه، بسیار کهن

rudimental (صفت)
اولیه

فرهنگ فارسی

(صفت ) موئ نث اولی نخستین پیشین : حالت اولیه تربیت اولیه . جمع : اولیات.
مونث اولی

فرهنگ معین

(اَ وَ یِّ ) [ ع . اولیة ] (ص . ) مؤنث اولی ، نخستین ، پیشین .

لغت نامه دهخدا

اولیة. [ اَوْ وَ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث اَوّلی ّ. (منتهی الارب ). رجوع به اولی شود.


اولیة. [ اَ ل ِ ی َ ] (ع اِ) ج ِ ولی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بارانهای دوم بهاری . باران تندو رگبار پی درپی . (ناظم الاطباء). رجوع به ولی شود.


فرهنگ فارسی ساره

نخستین


پیشنهاد کاربران

آغازین

اولیه=اولویت داده شده است واین واژه از دوست =ولی است گرفته شده است یعنی انچه از همه بیشتر دوست داری که کم کم به مرور زمان اولا ها جای گزین نخستین ها شده اند

اولیه =انچه خواسته شما بوده که در پارسی به آن نخستین میگوییم و مخفف ان نخست است

Wee اولیه


کلمات دیگر: