مترادف سوراخ : رخنه، سوفار، شکاف، فرج، ترک، ثقبه، ثلمه، روزن، روزنه، منفذ، مجرا، لانه، چاله، حفره، گودال، غار، مغاک، نقب، بیغوله، گوشه پرت و دور افتاده، پستو، سوراخ سمبه، مخفیگاه
سوراخ
مترادف سوراخ : رخنه، سوفار، شکاف، فرج، ترک، ثقبه، ثلمه، روزن، روزنه، منفذ، مجرا، لانه، چاله، حفره، گودال، غار، مغاک، نقب، بیغوله، گوشه پرت و دور افتاده، پستو، سوراخ سمبه، مخفیگاه
فارسی به انگلیسی
hole, cavity
aperture, bore, cranny, eye, hole, leak, leakage, opening, orifice, perforation, puncture, socket, vent, well, leaky
فارسی به عربی
اثقب , افتتاح , ثقب , شبکة , فتحة , فوهة , مقدمة
مترادف و متضاد
قطع، سوراخ، راه خروج، مدت، قطع برق، زمان قطع برق
روزنه، دهانه، گشادگی، سوراخ، دهانه یا سوراخ
روزنه، سوراخ
سفت، روزنه، سوراخ، خندق، غار، گودی، غول، منفذ، رخنه، فرجه، نقب، حفره، گودال، چال، فرج، لانه خرگوش و امثال ان
دهانه، سوراخ، سراغاز، منفذ، فرصت، فتق، گشایش، چشمه، افتتاح، جای خالی، بازکردن
سفت، سوراخ، ایجاد سوراخ، لبه کنگره ای مثل تمبر پستی، عمل سوراخ کردن
سوراخ، پنچر، خلش
سوراخ، گمانه، منفذ، کالیبر تفنگ، سر خر
سوراخ، غار، غول، مغاره، کاو، مجوف کردن
ریزش، سوراخ، ترشح، چکه، تراوش، نشت
سوراخ، کرم خوردگی دندان، حفره، گودال، کاواک، کاوی
سوراخ، دخمه مردگان، جای نگهداری خاکستر مردگان
سوراخ، طبقه، لانه کبوتر، خانه کبوتران، جعبه مخصوص نامه ها، کاغذ دان
حلقه، روزنه، سوراخ، چشم، چشم کوچک
سوراخ، چشمه، شبکه، بافته، سوراخ تور پشه بند
روزنه، سوراخ، مجرا، مخرج، ثقبه
سوراخ، یک چهارم بوشل، نوک زدگی
سوراخ، سوراخ جای شیر اب، سوراخ بشکه
رخنه، سوفار، شکاف، فرج
ترک، ثقبه، ثلمه، روزن، روزنه، منفذ
مجرا
لانه
چاله، حفره، گودال
غار، مغاک، نقب
بیغوله، گوشه پرت و دور افتاده
پستو، سوراخ سمبه
مخفیگاه
۱. رخنه، سوفار، شکاف، فرج
۲. ترک، ثقبه، ثلمه، روزن، روزنه، منفذ
۳. مجرا
۴. لانه
۵. چاله، حفره، گودال
۶. غار، مغاک، نقب
۷. بیغوله، گوشه پرت و دور افتاده
۸. پستو، سوراخ سمبه
۹. مخفیگاه
فرهنگ فارسی
رخنه، روزنه، سولاخ وسوله وسوکه هم میگویند
۱ - رخنه منفذ ثقبه . ۲ - شکاف . ۳ - معبر . یا سوراخ ( و ) سنبه . گوشه و کنار . یا سوراخ دعا را پیدا کردن ( گم کردن ) راه رسیدن به هدف راه پیدا کردن ( گم کردن ) .
۱ - رخنه منفذ ثقبه . ۲ - شکاف . ۳ - معبر . یا سوراخ ( و ) سنبه . گوشه و کنار . یا سوراخ دعا را پیدا کردن ( گم کردن ) راه رسیدن به هدف راه پیدا کردن ( گم کردن ) .
هریک از حفرههای سازهای بادی چوبی که بستن یا باز کردن آنها طول ستون هوای مرتعش را تغییر میدهد
فرهنگ معین
[ په . ] (اِ. ) رخنه ، شکاف . ، ~ موش داره ، موش گوش داره کنایه از: توجه دادن به حفظ زبان و دور و بَر و ملاحظة فضول و خبرچین و مثل آن نمودن . ، ~ دعا را گم کردن کنایه از: مصلحت و خیر و راه را گم کردن .
لغت نامه دهخدا
سوراخ. ( اِ ) ثقبه. منفذ. رخنه. شکاف. معبر. ( ناظم الاطباء ). ثقبه. ( منتهی الارب ) ( دهار ). جحر. ( دهار ). کنام : معاویة السلمی گفت : یا رسول اﷲ دشمن اندر حصار چنان بود که دده اندر سوراخ. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).
ز سوراخ چون مار بیرون کشی
همی دامن خویش در خون کشی.
شد سموره به نزد او گستاخ.
کبک فروریخته مشک بسوراخ گوش.
آنکه شد یکبار زهرآلود از سوراخ مار
بار دیگر گرد آن سوراخ کی آرد گذر.
بسان سگ بچه بتفوز بر در سوراخ.
- سوراخ سوز ؛ ثقبه و پستانک اسلحه آتشی. ( ناظم الاطباء ).
|| لانه :
زآن روز که پرده تو جان دیدم
سوراخ بجان خویش در کردم.
مکن انگشت در سوراخ کژدم.
نگزد مار در یکی سوراخ.
با زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آورد.
سوراخ دعا را گم کرده است .
سوراخش کن بینداز گردنش .
سوراخ مار بهزار دینار.
سوراخ موش بصد دینار خریدن ؛ یعنی در وقت اضطرار و بیچارگی که جای فراخ بدست نیاید در جای تنگ که در آن امنیت متصور باشد بهر قیمت یا کرا بدست آید. ( آنندراج ).
ز سوراخ چون مار بیرون کشی
همی دامن خویش در خون کشی.
فردوسی.
چون برون جست لوز از سوراخ شد سموره به نزد او گستاخ.
عنصری.
کرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش کبک فروریخته مشک بسوراخ گوش.
منوچهری.
آن سوراخ بکندند و قلعه ویران کردند. ( تاریخ بیهقی ).آنکه شد یکبار زهرآلود از سوراخ مار
بار دیگر گرد آن سوراخ کی آرد گذر.
امیرمعزی.
نهاده اند زن و بچه من از سرمابسان سگ بچه بتفوز بر در سوراخ.
سوزنی.
- سوراخ بینی ؛ منخر.- سوراخ سوز ؛ ثقبه و پستانک اسلحه آتشی. ( ناظم الاطباء ).
|| لانه :
زآن روز که پرده تو جان دیدم
سوراخ بجان خویش در کردم.
عطار.
دگر ره گر نداری طاقت نیش مکن انگشت در سوراخ کژدم.
سعدی.
زآنکه هرگز دوبار مؤمن رانگزد مار در یکی سوراخ.
جامی.
- امثال :با زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آورد.
سوراخ دعا را گم کرده است .
سوراخش کن بینداز گردنش .
سوراخ مار بهزار دینار.
سوراخ موش بصد دینار خریدن ؛ یعنی در وقت اضطرار و بیچارگی که جای فراخ بدست نیاید در جای تنگ که در آن امنیت متصور باشد بهر قیمت یا کرا بدست آید. ( آنندراج ).
فرهنگ عمید
روزنه، رخنه.
دانشنامه عمومی
معنی سوراخ ان طرف ان معلوم میشود ،،سوراخ با کوت متفاوت است
فرهنگستان زبان و ادب
{finger hole, finger tone hole, note hole} [موسیقی] هریک از حفره های سازهای بادی چوبی که بستن یا باز کردن آنها طول ستون هوای مرتعش را تغییر می دهد
واژه نامه بختیاریکا
تَه کَندِه
سک و سیلا؛ سُک؛ سیلا؛ لیک؛ اَنگِله
سوز
سک و سیلا؛ سُک؛ سیلا؛ لیک؛ اَنگِله
سوز
جدول کلمات
شکاف, روزن
پیشنهاد کاربران
منافذ
رخنه
حفره
حفزه
سوراخ/حلقه ( Eyelets ) [ اصطلاح کفاشی]: سوراخ های که از طریق روکش، رویه یا روسازی برای بند کشیدن کف ایجاد می شوند.
واژه ی " سوراخ " از زبان هند و اروپایی علاوه بر زبان فارسی وارد زبان عربی نیز شده است و با تغییر لهجه و معنی در زبان عربی در ریخت " صفر " دوباره به زبان فارسی بازگشته است . و امروزه با همان شکل تغییر یافته در زبان فارسی نیز کاربرد دارد .
واژه ی " سوراخ " از زبان هند و اروپایی علاوه بر زبان فارسی وارد زبان عربی نیز شده است و با تغییر لهجه و معنی در زبان عربی در ریخت " صفر " دوباره به زبان فارسی بازگشته است . و امروزه با همان شکل تغییر یافته در زبان فارسی نیز کاربرد دارد .
لرهای جنوب ایران سوراخ را سِمَه می گویند
سمه یعنی سیاه ماه ، ماه گرفتگی .
در هنگام ماه گرفتگی کامل گویی به اندازه قطر ماه حلقه و سوراخی در آسمان ایجاد شده است.
لذا هر سوراخ به شکل ماه گرفتگی تشبیه شده است.
سمه یعنی سیاه ماه ، ماه گرفتگی .
در هنگام ماه گرفتگی کامل گویی به اندازه قطر ماه حلقه و سوراخی در آسمان ایجاد شده است.
لذا هر سوراخ به شکل ماه گرفتگی تشبیه شده است.
ثقب
سوله
کلمات دیگر: