مترادف سریدن : سر خوردن، لغزیدن، لیز خوردن
سریدن
مترادف سریدن : سر خوردن، لغزیدن، لیز خوردن
فارسی به انگلیسی
coast, glide, skid, skim, skitter, slide
to silde or gilde
فارسی به عربی
انزلاق , تزلج , ساحل , هبوط
مترادف و متضاد
گریختن، اشتباه کردن، سریدن، از قلم انداختن، لیز خوردن، لغزیدن
سر خوردن، سریدن، لغزیدن
سریدن
سر خوردن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدون نیروی موتور
ترمز کردن، سریدن، لغزیدن، سرانیدن
سریدن، خزیدن، غلتیدن
سر خوردن، لغزیدن، لیز خوردن
فرهنگ فارسی
سرخوردن، لیزخوردن، لغزیدن
( مصدر ) سر خوردن لغزیدن : روی یخ سرید .
سرودن . سرائیدن .
( مصدر ) سر خوردن لغزیدن : روی یخ سرید .
سرودن . سرائیدن .
فرهنگ معین
(سُ دَ ) (مص ل . )سر خوردن ، لغزیدن .
لغت نامه دهخدا
سریدن . [ س ُ دَ ] (مص ) لغزیدن . سُرخوردن . از سطحی مایل به پستی نشسته بزیر لغزیدن . (یادداشت مؤلف ).
سریدن. [ س ُ دَ ] ( مص ) لغزیدن. سُرخوردن. از سطحی مایل به پستی نشسته بزیر لغزیدن. ( یادداشت مؤلف ).
سریدن. [ س َ دَ ] ( مص ) سرودن. ( آنندراج ). سرائیدن. ( ناظم الاطباء ).
سریدن. [ س َ دَ ] ( مص ) سرودن. ( آنندراج ). سرائیدن. ( ناظم الاطباء ).
سریدن . [ س َ دَ ] (مص ) سرودن . (آنندراج ). سرائیدن . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
لیز خوردن، سُر خوردن، لغزیدن.
واژه نامه بختیاریکا
( سُریدن ) پِلِقِستِن
پیشنهاد کاربران
سَرّیدَن، عرعر کردن خر
در گویش فارسی جیرفت
در گویش فارسی جیرفت
کلمات دیگر: